Persia پارسا

A place to watch the beauty of the World منزلگاهی برای احساس زیبایی ها و آرامش

عکس من
نام:
مکان: Iran

I am moved to telegram & Instagram : :من به تلگرام و اینستاگرام کوچ کرده ام: http://Telegram.me/zabihmand https://www.instagram.com › zabihmand . . . ........................................Active,Smart,Successful,. . . Persian, M.A. in Urban Planning, M.B. in Civil Engineering, B.C. in IT & Tourism, teacher of Art (Latin Calligraphy).................................................. شهرزاد قصه های حافظ و سعدیم شمشیرم را از رو می بندم ، همچون مازیار و بابک ، اندیشه ام را سامان می بخشم چون داریوش و کوروش ، ایمانم را از زرتشت و محمد (ص) می گیرم و فریاد هایم را از رستم فرخ زاد . خون هرمزان در رگ های من می جوشد . من در برابر همه دشمنان سرزمینم خواهم ایستاد ، هرچند که بسان یزدگرد تنهاترین باشم . من خروشم را از کارون می گیرم ، صداقتم را از خلیج همیشگی فارس و سختی ام را از سهند . تشنه نیستم ، همچون کویر . دل من شهر سوخته سیستان است . چون ابرکوه سرو بر باور هایم استوارم و سخنم را از توس فرا می گیرم . این منم .زاده مهر پارس ، یک ایرانی

دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۴

به مناسبت تولد حضرت مسیح


حكايتي از زبان مسيح نقل مي كنند كه بسيار شنيدني است. مي گويند او اين حكايت را بسيار دوست داشت و در موقعيت ھاي مختلف آن را بيان ميكردحكايت اين است : امردي بود بسيار متمكن و پولدار روزي به كارگراني براي كار در باغش نياز داشت. بنابراين ، پيشكارش را به ميدان شھر فرستاد تا كارگراني را براي كار اجير كند. پيشكار رفت و ھمه ي كارگران موجود در ميدان شھر را اجير كرد و آورد و آن ھا در باغ به كار مشغول شدند. كارگراني كه آن روز در ميدان نبودند ، اين موضوع را شنيدند و آنھا نيز آمدند. روز بعد و روزھاي بعد نيز تعدادي ديگر به جمع كارگران اضافه شدند. گر چه اين كارگران تازه ، غروب بود كه رسيدند ، اما مرد ثروتمند آنھا را نيز استخدام كرد. شبانگاه ، ھنگامي كه خورشيد فرو نشسته بود ، او ھمه ي كارگران را گردآورد و به ھمه ي آنھا دستمزدي يكسان داد. بديھي ست آناني كه از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : (( اين بي انصافي است. چه مي كنيد ، آقا ؟ ما از صبح كار كرده ايم و اينان غروب رسيدند و بيش از دو ساعت نيست كه كار كرده اند. بعضي ھا ھم كه چند دقيقه پيش به ما ملحق شدند. آن ھا كه اصلاً كاري نكرده اند)). مرد ثروتمند خنديد و گفت : (( به ديگران كاري نداشته باشيد. آيا آنچه كه به خود شما داده ام كم بوده است ؟ )) كارگران يكصدا گفتند : (( نه ، آنچه كه شما به ما پرداخته ايد ، بيش تر از دستمزد معمولي ما نيز بوده است. با وجود اين ، انصاف نيست كه ايناني كه دير رسيدند و كاري نكردند ، ھمان دستمزدي را بگيرند كه ما گرفته ايم )). ا مرد دارا گفت : (( من به آنھا داده ام زيرا بسيار دارم. من اگر چند برابر اين نيز بپردازم ، چيزي از دارائي من كم نميشود. من از استغناي خويش مي بخشم. اشما نگران اين موضوع نباشيد. شما بيش از توقع تان مزد گرفته ايد پس مقايسه نكنيد. من در ازاي كارشان نيست كه به آنھا دستمزد مي دھم ، بلكه مي دھم چون براي دادن و بخشيدن ، بسيار دارم. من از سر بي نيازي ست كه مي بخشم)). امسيح گفت : (( بعضي ھا براي رسيدن به خدا سخت مي كوشند. بعضي ھا درست دم غروب از راه مي رسند. بعضي ھا ھم وقتي كار تمام شده است ، پيدايشان مي شود. اما ھمه به يكسان زير چتر لطف و مرحمت الھي قرار مي گيرند)). اشما نميدانيد كه خدا استحقاق بنده را نمي نگرد ، بلكه دارائي خويش را مي نگرد. او به غناي خود نگاه مي كند ، نه به كار ما. از غناي ذات الھي ، جز بھشت نمي شكفد. بايد ھم اينگونه باشد. بھشت ، ظھور بي نيازي و غناي خداوند است. دوزخ را ھمين خشكه مقدس ھا و تنگ نظرھا برپا داشته اند. زيرا اينان آنقدر بخيل و حسودند كه نميتوانند جز خود را مشمول لطف الھي ببينند. ا