Persia پارسا

A place to watch the beauty of the World منزلگاهی برای احساس زیبایی ها و آرامش

عکس من
نام:
مکان: Iran

I am moved to telegram & Instagram : :من به تلگرام و اینستاگرام کوچ کرده ام: http://Telegram.me/zabihmand https://www.instagram.com › zabihmand . . . ........................................Active,Smart,Successful,. . . Persian, M.A. in Urban Planning, M.B. in Civil Engineering, B.C. in IT & Tourism, teacher of Art (Latin Calligraphy).................................................. شهرزاد قصه های حافظ و سعدیم شمشیرم را از رو می بندم ، همچون مازیار و بابک ، اندیشه ام را سامان می بخشم چون داریوش و کوروش ، ایمانم را از زرتشت و محمد (ص) می گیرم و فریاد هایم را از رستم فرخ زاد . خون هرمزان در رگ های من می جوشد . من در برابر همه دشمنان سرزمینم خواهم ایستاد ، هرچند که بسان یزدگرد تنهاترین باشم . من خروشم را از کارون می گیرم ، صداقتم را از خلیج همیشگی فارس و سختی ام را از سهند . تشنه نیستم ، همچون کویر . دل من شهر سوخته سیستان است . چون ابرکوه سرو بر باور هایم استوارم و سخنم را از توس فرا می گیرم . این منم .زاده مهر پارس ، یک ایرانی

یکشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۷

یك روز كارمند پستی كه به نامه هایی كه آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می كرد متوجه نامه ای شد كه روی پاكت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود :خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم كه زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد . دیروز یك نفر كیف مرا كه صد دلار در آن بود دزدید . این تمام پولی بود كه تا پایان ماه باید خرج می كردم . یكشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت كرده ام . اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم . هیچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من كمك كن ...كارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همكارانش نشان داد . نتیجه این شد كه همه آنها جیب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاری روی میز گذاشتند . در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...همه كارمندان اداره پست از اینكه توانسته بودند كار خوبی انجام دهند خوشحال بودند . عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت ، تا این كه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید كه روی آن نوشته شده بود : نامه ای به خدا !همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند . مضمون نامه چنین بود :خدای عزیزم ، چگونه می توانم از كاری كه برایم انجام دادی تشكر كنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا كرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم . من به آنها گفتم كه چه هدیه خوبی برایم فرستادی ... البته چهار دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان اداره پست آن را برداشته اند ... !!!