Persia پارسا

A place to watch the beauty of the World منزلگاهی برای احساس زیبایی ها و آرامش

عکس من
نام:
مکان: Iran

I am moved to telegram & Instagram : :من به تلگرام و اینستاگرام کوچ کرده ام: http://Telegram.me/zabihmand https://www.instagram.com › zabihmand . . . ........................................Active,Smart,Successful,. . . Persian, M.A. in Urban Planning, M.B. in Civil Engineering, B.C. in IT & Tourism, teacher of Art (Latin Calligraphy).................................................. شهرزاد قصه های حافظ و سعدیم شمشیرم را از رو می بندم ، همچون مازیار و بابک ، اندیشه ام را سامان می بخشم چون داریوش و کوروش ، ایمانم را از زرتشت و محمد (ص) می گیرم و فریاد هایم را از رستم فرخ زاد . خون هرمزان در رگ های من می جوشد . من در برابر همه دشمنان سرزمینم خواهم ایستاد ، هرچند که بسان یزدگرد تنهاترین باشم . من خروشم را از کارون می گیرم ، صداقتم را از خلیج همیشگی فارس و سختی ام را از سهند . تشنه نیستم ، همچون کویر . دل من شهر سوخته سیستان است . چون ابرکوه سرو بر باور هایم استوارم و سخنم را از توس فرا می گیرم . این منم .زاده مهر پارس ، یک ایرانی

جمعه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۴

لیلی و مجنون


خدا گفت :ليلي يك ماجراست ، ماجرايي آكنده از من
ماجرايي كه بايد بسازيش
شيطان گفت: تنها يك اتفاق است . بنشين تا بيفتد
آنان كه حرف شيطان را باور كردند ، نشستند
و ليلي هيچ گاه اتفاق نيافتاد
مجنون اما بلند شد ، رفت تا ليلي را بسازد
خدا گفت : ليلي درد است ، درد زادني نو ، تولدي به دست خويشتن
شيطان گفت : آسودگي ست . خيالي ست خوش
خدا گفت : ليلي ، رفتن است ، عبور است و رد شدن
شيطان گفت : ماندن است . فرو ريختن در خود
خدا گفت : ليلي جستجوست . ليلي نرسيدن است و بخشيدن
شيطان گفت : خواستن است . گرفتن و تملك
خدا گفت : ليلي سخت است . دير است و دور از دست
شيطان گفت : ساده است . همين جا و دم دست
و دنيا پر شد از ليلي هاي زود . ليلي هاي ساده اينجايي
ليلي هاي نزديك لحظه اي
خدا گفت : ليلي زندگي است . زيستني از نوعي ديگر
ليلي جاودانه شد و شيطان ديگر نبود
مجنون ، زيستني از نوعي ديگر را برگزيد و مي دانست كه ليلي تا ابد طول مي كشد
ليلي گريه کرد
ليلي گفت : امانتي ات زيادي داغ است . زياد تند است
خاكستر ليلي هم دارد مي سوزد ، امانتي ات را پس مي گيري ؟
خدا گفت : خاكسترت را دوست دارم ، خاكسترت را پس مي گيرم
ليلي گفت : كاش مادر مي شدم ، مجنون بچه اش را بغل مي كرد .ا
خدا گفت : مادري بهانه عشق است ، بهانه سوختن ؛ تو بي بهانه عاشقي ، تو بي بهانه مي سوزي .ا
ليلي گفت : دلم مي خواهد ، ساده ، بي تاب ، بي تب
خدا گفت : اما من تب و تابم ، بي من مي ميري
ليلي گفت : پايان قصه ام زيادي غم انگيز است ، مرگ من ، مرگ مجنون ، پايان قصه ام را عوض مي كني ؟
خدا گفت : پايان قصه ات اشك است . ا
اشك درياست ؛دريا تشنگي است و من تشنگي ام ، تشنگي و آب .ا
پاياني از اين قشنگتر بلدي ؟
ليلي گريه كرد . ا
ليلي تشنه تر شد .ا
خدا خنديد
خدا گفت : زمين سردش است .ا
چه كسي مي تواند زمين را گرم كند ؟
ليلي گفت : من .ا
خدا شعله اي به او داد .ا
ليلي شعله را توي سينه اش گذاشت .ا
سينه اش آتش گرفت .ا
خدا لبخند زد . ليلي هم .ا
. خدا گفت : شعله را خرج كن . زمين ا م را به آتش بكش .ا
ليلي خودش را به آتش كشيد .ا
خدا سوختنش را تماشا مي كرد .ا
ليلي گر مي گرفت .خدا حافظ مي كرد .ا
ليلي مي ترسيد . مي ترسيد آتش اش تمام شود .ا
ليلي چيزي از خدا خواست . خدا اجابت كرد .ا
مجنون سر رسيد . مجنون هيزم آتش ليلي شد . آتش زبانه كشيد . آتش ماند . زمين خدا گرم شد .ا
خدا گفت : اگر ليلي نبود ، زمين من هميشه سردش بود