Persia پارسا

A place to watch the beauty of the World منزلگاهی برای احساس زیبایی ها و آرامش

عکس من
نام:
مکان: Iran

I am moved to telegram & Instagram : :من به تلگرام و اینستاگرام کوچ کرده ام: http://Telegram.me/zabihmand https://www.instagram.com › zabihmand . . . ........................................Active,Smart,Successful,. . . Persian, M.A. in Urban Planning, M.B. in Civil Engineering, B.C. in IT & Tourism, teacher of Art (Latin Calligraphy).................................................. شهرزاد قصه های حافظ و سعدیم شمشیرم را از رو می بندم ، همچون مازیار و بابک ، اندیشه ام را سامان می بخشم چون داریوش و کوروش ، ایمانم را از زرتشت و محمد (ص) می گیرم و فریاد هایم را از رستم فرخ زاد . خون هرمزان در رگ های من می جوشد . من در برابر همه دشمنان سرزمینم خواهم ایستاد ، هرچند که بسان یزدگرد تنهاترین باشم . من خروشم را از کارون می گیرم ، صداقتم را از خلیج همیشگی فارس و سختی ام را از سهند . تشنه نیستم ، همچون کویر . دل من شهر سوخته سیستان است . چون ابرکوه سرو بر باور هایم استوارم و سخنم را از توس فرا می گیرم . این منم .زاده مهر پارس ، یک ایرانی

پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۷

آيس پك Ice Pack




مصاحبه با بابک بختياری
تمام معادلات را بر هم زدم

فروشگاه‌های زنجیره‌ای آیس پک را خیلی ها میشناسند. در ایران باور عمومی این است که در پس فعالیت های بزرگ اقتصادی، فردی، سیاسی و با نفوذ و یا سرمایه داری بزرگ حضور دارد. صادقانه بگویید که چه فردی یا سرمایه داری حامی اصلی آیس پک است؟

هیچ کس. خیلی ها وقتی برای مذاکره با ما می آیند، میپرسند که آیس پک متعلق به فلان شخصیت سیاسی است؟! برخی هم در جلسه منتظر میمانند تا "حاج آقا بختیاری" نامی بیایند تا با او گفت و گو کنند. آیس پک را از پله اول شروع کردم. از ابتدا که ۱۲۰ شعبه نداشت. به قول قدیمی ها، ما از زیر پله شروع کردیم. بعد یک شعبه دو تا شد، دو به سه رسید و تعداد این شعبه ها زیاد شد. همزمان با شروع کار، امتیاز آن را فروختم. برای گرفتن شعبه پولی به من دادند و سرمایه از خودشان بود. کار ما این گونه رشد کرد. البته با موانع بساری هم رو به رو شدیم. مردم در ابتدا آیس پک را قبول نداشتند حتی میگفتند اسم آن را باید عوض کرد و خدا را شکر همه موانع برطرف شد.

ایده این گونه کار کردن را از گجا گرفتید؟

تمام شاخه های آیس پک به طور کامل ابتکار من بود. شاید ازخیلی ها ایده میگرفتم ولی مدیریت سیستم، جمع آوری، نام گذاری و بستن آن توسط خود من انجام میشد.

از چه زمانی به صورت حرفه ای به حوزه صنعت وارد شدید و چه مشکلاتی را پشت سر گذاشتید تا به این نقطه رسیدید؟

کار حرفه‌ای را از بوفه های مدارس شروع کردم. ولی قبل از آن به صورت غیر حرفه ای خرید و فروش هایی در سن نوجوانی میکردم. روبروی خانه مان یک استخر بود. جلوی منزلمان بساط پهن میکردمم و نوشابه و کیک می فروختم. این کار را بدون اطلاع پدر و مادرم انجام می دادم چون از پول در آوردن لذت میبردم

یادم می آید تقریباً سال دوم راهنمایی در ساختمانی ساکن بودیم که تعداد زیادی خانواده در آن بود. در آن دوران بروشوری چاپ و اعلام کردم ساندویچ هایی با قیمت مناسب می فروشیم. ساندویچ های خوشمزه ای را در خانه درست میکردم، همسایه‌ها زنگ میزدند و سفارش میدادند، در حالیکه اصلاً نمیدانستند رستورانی در کار نیست. با یک بروشور و خط تلفن ساندویچ میفروختم. اینها پتانسیل هایی است که هیچ سرمایه ای نمیخواهد.

در همان وضعیت فکر میکردم که چه کار در آمد زائی می توانم انجام دهم. همه این کارها همزمان با دوران تحصیلم در مدرسه بود. در دوران دبیرستان رستورانی در پاساژ هروی به نام "کنج برگر" که ضرر داد. دو میلیون تومان سرمایه داشتم. تصمیم گرفتم برای بدست آوردن سرمایه یک ماشین پیکان بخرم و در مسیر رفت و برگشت مسافر کشی کنم. روزهایی بود که هم از ساعت هفت صبح تا دوازده شب مسافر کشی میکردم. آن زمان روزانه مبلغ ده هزار تومان پول جمع می کردم که خیلی زیاد بود. داشتن پنج میلیون سرمایه اولیه هدف من بود و سعی کردم با مسافر کشی، به صورت مقطعی به این هدف برسم. در واقع، انسان به صورت مقطعی کارهایی انجام میدهد که به سرمایه ای برسد، بعد هدفش را تغییر میدهد، نه اینکه در آن وضعیت بماند و به همان شکل زندگی هم راضی بشود. از مسافر کشی خسته شده بودم ، بنا براین شغلم را تغییر دادم . مغازه ای در هروی پیدا کردم . برای آن خیلی رویا داشتم و میدیدم که قرار است صاحب رستوران بشوم . با آنکه پیکان را فروختم ، دو میلیون کم بود ، با یکی از اقوام شریک شدم و رستوران را راه اندازی کردیم . باید یک سری دستگاه و لوازم دیگر میخریدیم ، که همین مسئله به کشیدن چک یک ماهه منجر شد . از آن پس هر چه در آمد داشتیم بابت بدهی میدادیم .و در عمل پولی در صندوق برای خرید مواد اولیه غذایی نمی ماند . در نتیجه کار رستوران هم موفق نبود .

پس در تجربه های اول شکست خوردید و مشکلات را از نزدیک لمس کردید؟

من آن زمان شکستی طلایی خوردم. در کار رستوران، سرمایه کم و بی تجربگی ام باعث شد همان سرمایه اندک هم نابود شود. من آن زمان با یک پیتزا فروشی رقابت می‌کردم. پیتزا فروشی تبلیغات خوبی داشت، در واقع، یک غول بالای سرم بود ولی با این حال همه پاساژی ها را به سمت خود کشاندم.

سر سال دیدم چندین فقره چک دارم و دیگر نمی توانم ادامه بدهم. تصمیم به کار دیگری گرفتم. مغازه را واگذار کردم، و جنس ها را در ازای بدهی به شریکم دادم و دست خالی بیرون آمدم. در صورتیکه اگر انجا میماندم و استقامت میکردم شاید حالا آن رستوران هم تبدیل به یک سیستم زنجیره ای شده بود.

چرا اینکار را ادامه ندادید و دوباره تغییر شغل دادید؟

سه ماه تابستان مصادف با تعطیلی مدارس بود و بی کار شدم. آن زمان تغییری در زندگی من رقم خورد . پدرم تصمیم داشت لوازم اداری دفترش را بفروشد، در روزنامه آگهی کردم و همه را تا ۱۱ صبح فروختم. از این کار خوشم آمد. گفتم با یک آگهی می خریم و با یک آگهی دیگر می فروشیم، به همبن خاطر آگهی زدم که مبلمان اداری دفتر کار شما را خریداریم. دو مورد خرید انجان دادم و اینبار آگهی فروش زدم. ظرف مدت سه روز همه را فروختم. به مدت دو سال در این کار برای خودم اسم و رسمی پیدا کردم کسی که شرکتی تاسیس میکرد، از من وسائل میخرید و بعد که شرکت را جمع میکرد همان وسائل را دوباره به خود من می فروخت . پشت بام خانه را کرده بودم کار گاه نقاشی ، نجاری و رویه کوبی .

به قدری درگیر این کار شدم که فرصت رسیدگی به بوفه ها را نداشتم و انصراف دادم. سود ها را جمع و روی تولید سرمایه گذاری کردم. می خواستم تولید کننده شوم، به همین خاطر کارخانه بزرگی را گرفتم. قدم های بزرگ من در کارخانه ضرر داد. با سرمایه گذاری اشتباه به سود دهی نرسیدم. دوباره موعد چک هایم فرارسید. مدام پیروزی و شکست، ولی کارها را رها نکردم و ادامه دادم. بعد مرکز میز های کامپیوتری را به صورت شراکتی دایر کردم. سال ۱۳۸۲ حوالی پارک ساعی مکانی را به قیمت ماهی یک میلیون وششصد هزار تومان اجاره کردیم. نمایشگاه دایمی میزهای کامپیوتری را دایر کردیم و تولید کنندگان را دعوت کردیم تا نمونه کارهای خود رابه نمایشگاه بیاورند. در طول یک هفته، سالن نمایشگاه پر از میز های کامپیوتر شد. هر کارخانه، نمونه میزش را فرستاد و حدود دویست مدل میز گرد آمد. سپس تبلیغات فروش را شروع کردیم. کارمان خوب گرفته بود که مالک نمایشگاه گفت برای من صرف نمی کند شریک داشته باشم. اختلافم با او جدی شدو کار به دادگاه و دادسرا کشید. چک های من برگشت خورد و نزدیک سیصد میلیون تومان بدهکار شدم، اینها همه تجربه هایی بود که به من در آیس پک کمک کرد.

شما در صحبت هایتان بارها اشاره کردید که برای شروع کارهای مختلف مختلف سرمایه زیادی نداشته اید . به راستی ایده خوب و جدید برای موفقیت در یک کار اقتصادی مهمتر است یا سرمایه زیاد داشتن؟

برای شروع هر کاری به یک سرمایه اولیه نیاز است. اگر قرار باشد در یک دکه هم سیگار بفروشید نیاز مند یک حداقل سرمایه هستید، ولی موفقیت تنها با داشتن سرمایه زیاد به دست نمی آید. سرمایه های کوچک را همه می توانند تهیه کنند ولی با یک ایده خوب و جدید و با همان سرمایه کم میتوان شروع کرد و به موفقیت رسید ممکن است فردی سرمایه زیادی هم داشته باشد ولی با ایده ای تکراری در کارش شکست بخورد.

مسئله ریسک پذیری و شهامت خطر کردن چقدر می تواند در رسیدن به موفقیت موثر باشد؟

بسیار مهم است . بعضی وقتها پول قرض کردن هم شهامت می خواهد . من این شهامت را داشتم و دست به خطر زدم. البته ریسک پذیری هم اصولی دارد. بهتر است ریسک پذیری را از کارهای کوچک تجربه کنید. ابتدا باید از کم شروع کرد، چون تجربه‌هایی که در کار های کوچکتر به دست می آورید باعث می شود در کارهای بزرگ تر شکست نخورید. ضریب ریسکش پایین تر است و شما را برای کار های بزرگتر با ضریب ریسک بیشتر آماده میکند.

به عقیده من کوچکترین کار هم ریسک دارد. شما صبح که جنسی از بازار می خرید و بعد آن را می‌فروشید، در همان لحظه خرید ریسک کرده‌اید. شاید از تو نخرند ، شاید ضرر کنی، پس اول باید جرئت داشته باشید. ولی نباید از پا بیفتید. نگویید من شکست خوردم. خود من در آن دوره های مختلف ضربه های زیادی خوردم. در کار، اول ماشینم را دادم و با دست خالی بیرون آمدم. در تجربه بوفه ها سود کردم و بدهی ام را دادم. رفتم سر کار مبلمان اداری، کارخانه زدم، ضرر کردم و باز زمین خوردم. دوباره از هیچ شروع کردم. نمایشگاه میزهای کامپیوتر را گرفتم و ان ماجرا ها پیش آمد و ...

در تمام این نوسانات و بحران ها فکر نکردید که بهتر است این گونه کار کردن را رها کنید؟

همیشه فکر میکردم پیروز می شوم و سامان میگیرم. ایده های خوب، امیدوارم میکرد. حتی آن لحظه که شکست خورده بودم و همه چیز را تمام شده میدیدم، فکر های جدیدی برای خود طراحی می کردم.

زمانی که شکست می خورید و به مشکلات نگاه می کنید، دیگر نمی توانید بلند شوید، خودتان را می بازید و زمین می خورید. باید یاد بگیرید که به مشکلات فکر نکنید و به آینده نگاه کنید، من همیشه این روحیه را در خودم تقویت کردم. همیشه در ذهنتان تخیل های خوب بسازید تا شما را به آینده ای روشن ببرند.

کار کردن چه میزان از وقت شما را پر می کند، اصلاً اوقات فراغت، تفریح، مطالعه در زندگی شما وجود دارد یا دایم کار میکنید؟

شما همیشه یک دوران کنکور خواهید داشت. چهار سال در دبیرستان درس می خوانید، زندگی هم می کنید، مهمانی می روید، بازی هم می کنید و خیلی کار های دیگر، ولی سال آخر که کنکور دارید قید همه چیز را می زنید. شما باید در یک مقطع مثل شخص کنکوری عمل کنید. زمانی بود که ساعات بسیار زیادی کار می کردم ولی اینها را به چشم کنکور دیدم، نه اینکه تا آخر عمر باید اینطور کار کنم. با خودم گفتم من کنکور دارم، باید تلاش کنم و به بهره برداری برسم و بعد به کارهایم روال عادی بدهم. ابتدای هر کاری یک دوران سخت و پر فشار دارد.

آیا برای رسیدن به این موفقیت‌ها مطالعه خاصی هم داشته اید؟

بله کتاب های فراوانی خوانده‌ام. همچنین در دوره ای ابتدا با نوار های آقای آزمندیان و بعد از آن با خود ایشان آشنا شدم که این مسئله کمک فراوانی به زندگی من کرد.

اخیراً مشاهده شده که فروشگاه‌های فراوانی در سطح شهر از ایده شما الگو برداری کرده اند با نام های مشابه شما فعالیت می‌کنند، در این باره اقدامی انجام داده‌اید؟

متاسفانه این اتفاق افتاده و از نهاد های مسئول می خواهم که از کار آفرینان حمایت کنند. البته ما به وسیله وکلای مجرب در حال پیگیری این مسئله هستیم و تا کنون به اداره بهداشت و اماکن شکایت کرده ایم. امیدوارم این پیگیری ها ثمر بخش باشد.

اکنون تمام ذهنتان معطوف به آیس پک است؟ یعنی در وقت های تنهایی و غیر کاری هم به فروشگاه های خود فکر میکنید؟

نه اینگونه نیست. به طور مثال ساعتی که برای پینگ پنگ به باشگاه میروم دوست ندارم به چیز دیگری فکر کنم. این یک آرامش روحی است. وقتی به رستوران میروم به آیس پک فکر نمی کنم، به غذایم فکر میکنم. الان بیشتر وقتم برای هر چه منظم تر کردن سیستم صرف میشود. در حال حاضر ۱۲۰ نمایندگی داریم و رفع رجوع مسائلی که برای اینها پیش می آید. زمان زیادی لازم دارد. من باید درگیر کار باشم تا شعبه ها تقویت شوند. یک جایی آیس پک رونق میگیرد و جواب میدهد و بر عکس در جای دیگری احتمال دارد موفق نشود.

نهایت آرزوی شما چیست و می خواهید به چه هدفی برسید؟

دوست دارم همانطور که دنیا آمریکا را با فروشگاه های زنجیره ای مک دونالد میشناسد، آیس پک معرف ایران عزیزمان برای تمام مردم دنیا باشد. یقین دارم روزی فرا خواهد رسید که یکی از شعب آیس پک رادر قلب آمریکا افتتاح کنم.

وقت بسیار زیادی را از شما گرفتیم، خسته نباشید.

نگویید خسته نباشید. می‌توان گفت شاید کار دیگری برای انجام دادن دارید! الفاظ منفی مثل "خسته نباشید" میتوانند ذهن انسان را تخریب کنند. بگویید شاد باشید، موفق باشید. الفاظ مثبت به کار ببرید.