Persia پارسا

A place to watch the beauty of the World منزلگاهی برای احساس زیبایی ها و آرامش

عکس من
نام:
مکان: Iran

I am moved to telegram & Instagram : :من به تلگرام و اینستاگرام کوچ کرده ام: http://Telegram.me/zabihmand https://www.instagram.com › zabihmand . . . ........................................Active,Smart,Successful,. . . Persian, M.A. in Urban Planning, M.B. in Civil Engineering, B.C. in IT & Tourism, teacher of Art (Latin Calligraphy).................................................. شهرزاد قصه های حافظ و سعدیم شمشیرم را از رو می بندم ، همچون مازیار و بابک ، اندیشه ام را سامان می بخشم چون داریوش و کوروش ، ایمانم را از زرتشت و محمد (ص) می گیرم و فریاد هایم را از رستم فرخ زاد . خون هرمزان در رگ های من می جوشد . من در برابر همه دشمنان سرزمینم خواهم ایستاد ، هرچند که بسان یزدگرد تنهاترین باشم . من خروشم را از کارون می گیرم ، صداقتم را از خلیج همیشگی فارس و سختی ام را از سهند . تشنه نیستم ، همچون کویر . دل من شهر سوخته سیستان است . چون ابرکوه سرو بر باور هایم استوارم و سخنم را از توس فرا می گیرم . این منم .زاده مهر پارس ، یک ایرانی

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵

منشور حقوق بشر کورش کبیر


اينك من به ياری مزدا تاج سلطنت را بر سر نهادم اعلام می كنم كه تاروز ی كه زنده ام و مزدا توفيق سلطنت به من بدهد به دين و آداب و رسوم ملتهايی را كه من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد ونخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهايی كه من پادشاه آن هستم و ديگر ملتها را مورد تهديد و تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين كنند . من از امروز كه تاج شاهی به سر نهادم تا روزی كه زنده ام و مزدا توفيق سلطنت را به من بدهد هرگز سلطنت خود را به هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است كه مرا به سلطنت قبول كند يا نكند و هرگاه نخواهد من را پادشاه خود بداند من برای سلطنت ان ملت مبادرت نخواهم كرد .من تاروزی كه پادشاه كشورهای ايران و بابل و جهات اربعه هستم نخواهم گذاشت كه كسی به ديگری ظلم كند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق ويرا از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد .من تاروزی كه پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال منقول يا غير منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد .من تا روزی كه زنده هستم نخواهم گذاشت كه شخصی ديگری را به بيگاری به گيرد و بدون پرداخت دستمزد او را به كار وادارد .من امروز اعلام می كنم كه هركس آزاد است كه هر دينی را كه مايل است بپرستد و در هر نقطه كه می خواهد سكونت گزيند مشروط بر آنكه در انجا حق كسی را غصب نكند .وبه هرشغلی كه ميخواهد بپردازد و مال خود را به هرطريق كه ميخواهد به مصرف به رساند مشروط برآنكه لطمه به حقوق ديگران لطمه نزند .من امروز اعلام می كنم كه هركس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيری كه يكی از خويشاوندانش كرده مجازات كرد . و مجازات برادر گناهكار بر عكس بكلی ممنوع است و اگر يك فرد از خانواده يا طايفه ای مرتكب تقصيری شود فقط مقصر بايد مجازات شود نه ديگران .من تا روزی كه به ياری مزدا سلطنت می كنم نه خواهم گذاشت كه مردان و زنان را به عنوان غلام و كنيز به فروشند و حكام زير دستان من مكلفند كه در حوزه حكومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان به عنوان غلام و كنيز شوند .رسم بردگی بايد به كلی از جهان برافتد و از مزدا خواهانم كه مرا در راه اجرای تعهداتی كه نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالك اربعه برعهده گرفته ام موفق كرداند .ا
شاه شاهان ايران اين سرزمين جاويد

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۵

آيا شما خدا هستيد؟


در تعطيلات كريسمس، در يك بعد از ظهر سرد زمستاني، پسر شش هفت ساله‌اي جلوي ويترين مغازه‌اي ايستاده بود.ا
او كفش به پا نداشت و لباسهايش پاره پوره بودند.ا
زن جواني از آنجا مي‌گذشت.ا
همين كه چشمش به پسرك افتاد، آرزو و اشتياق را در چشمهاي آبي او خواند.ا
دست كودك را گرفت و داخل مغازه برد و برايش كفش و يك دست لباس گرمكن خريد.ا
آنها بيرون آمدند و زن جوان به پسرك گفت: «حالا به خانه برگرد. انشالله كه تعطيلات شاد و خوبي داشته باشي.»ا
پسرك سرش را بالا آورد، نگاهي به او كرد و پرسيد: «خانم! شما خدا هستيد؟»ا
زن جوان لبخندي زد و گفت: «نه پسرم. من فقط يكي از بندگان او هستم.»ا
پسرك گفت: «مطمئن بودم با او نسبتي داريد.»ا

اشتباه



يه روز صبح يه مريض به دكتر جراح مراجعه ميكنه و از كمر درد شديد شكايت ميكنه.ا
دكتره بعد از معاينه ازش ميپرسه «خب، بگو ببينم واسه چي كمر درد شدي؟»ا
مريض پاسخ ميده: «محض اطلاعتون بايد بگم كه من براي يك كلوپ شبانه كار ميكنم. امروز صبح زودتر به خونه‌م رفتم و وقتي وارد آپارتمانم شدم، يه صداهايي از اتاق خواب شنيدم! وقتي وارد اتاق شدم، فهميدم كه يكي با همسرم بوده!! در بالكن هم باز بود. من سريع دويدم طرف بالكن، ولي كسي را اونجا نديدم. وقتي پايين را نگاه كردم، يه مرد را ديدم كه مي‌دويد و در همان حال داشت لباس مي‌پوشيد. من يخچال را كه روي بالكن بود گرفتم و پرتاب كردم به طرف اون!! دليل كمر دردم هم همين بلند كردن يخچاله.»ا

مريض بعدي، به نظر ميرسيد كه تصادف بدي با يك ماشين داشته.ا
دكتر بهش ميگه «مريض قبليِ من بد حال به نظر ميرسيد، ولي مثل اينكه حال شما خيلي بدتره! بگو ببينم چه اتفاقي برات افتاده؟»ا
مريض پاسخ ميده: «بايد بدونيد كه من تا حالا بيكار بودم و امروز اولين روز كار جديدم بود. ولي من فراموش كرده بودم كه ساعت را كوك كنم و براي همين هم نزديك بود دير كنم. من سريع از خونه زدم بيرون و در همون حال هم داشتم لباس‌هام را مي‌پوشيدم، شما باور نمي‌كنيد؛ ولي يهو يه يخچال از بالا افتاد روي سر من!»ا

وقتي مريض سوم مياد به نظر ميرسه كه حالش از دو مريض قبلي وخيم‌تره.ا
دكتره در حالي كه شوكه شده بوده دوباره ميپرسه «از كدوم جهنمي فرار كردي.....!!!!»ا

«خب، راستش من توی يه يخچال نشسته بودم كه يهو يه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب كرد پايين...»

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۵

باز هم . . .ا



اگر ما هشيار و پذيرا باشيم ، يك نفر با حقيقتي كه نياز به شنيدن آن داريم به موقع خواهد آمد
كسيكه هميشه در انديشه ايمني و سود خويشتن است ، چگونه به جهان خرمي بخش ، مهر خواهد ورزيد
افراد بشر بايد با يكديگر طوري رفتار كنند كه تكامل يكديگر را آسان كنند
در روابط خود با افراد سعي كنيم پيامي را كه آنان براي ما دارند درك كنيم سه چيز انسان را از رسيدن به ارزشهاي والا باز ميدارد : پستي همت ، ناتواني در چاره جويي و سستي اراده
مرور روزانه زندگي آگاهي زيادي به دنبال دارد و تاثير زيادي بر فرهنگ افراد مي گذارد
ولادت يك انسان دور از پاكي و خلوص نيست ، اما پس از پا گذاردن به دنياي مادي و رشد در آن به تدريج اهداف راستين به دست فراموشي سپرده مي شود و آدمي در قيد و بند دلبستگيهاي پست مادي و دنيايي اسير مي شود
فرصت به سرعت از دست مي رود و به كندي باز مي گردد
خوش به حال كسي كه بجاي پرداختن به عيوب ديگران به عيوب خودش مي پردازد
بگذار ادراك تو از زيبايي و تغيير رنگها تو را هدايت كنند ، در اين هنگام مكانها و افراد برايت جذابتر و درخشانتر به نظر مي آيند