Persia پارسا

A place to watch the beauty of the World منزلگاهی برای احساس زیبایی ها و آرامش

عکس من
نام:
مکان: Iran

I am moved to telegram & Instagram : :من به تلگرام و اینستاگرام کوچ کرده ام: http://Telegram.me/zabihmand https://www.instagram.com › zabihmand . . . ........................................Active,Smart,Successful,. . . Persian, M.A. in Urban Planning, M.B. in Civil Engineering, B.C. in IT & Tourism, teacher of Art (Latin Calligraphy).................................................. شهرزاد قصه های حافظ و سعدیم شمشیرم را از رو می بندم ، همچون مازیار و بابک ، اندیشه ام را سامان می بخشم چون داریوش و کوروش ، ایمانم را از زرتشت و محمد (ص) می گیرم و فریاد هایم را از رستم فرخ زاد . خون هرمزان در رگ های من می جوشد . من در برابر همه دشمنان سرزمینم خواهم ایستاد ، هرچند که بسان یزدگرد تنهاترین باشم . من خروشم را از کارون می گیرم ، صداقتم را از خلیج همیشگی فارس و سختی ام را از سهند . تشنه نیستم ، همچون کویر . دل من شهر سوخته سیستان است . چون ابرکوه سرو بر باور هایم استوارم و سخنم را از توس فرا می گیرم . این منم .زاده مهر پارس ، یک ایرانی

یکشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۷

یك روز كارمند پستی كه به نامه هایی كه آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می كرد متوجه نامه ای شد كه روی پاكت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود :خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم كه زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد . دیروز یك نفر كیف مرا كه صد دلار در آن بود دزدید . این تمام پولی بود كه تا پایان ماه باید خرج می كردم . یكشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت كرده ام . اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم . هیچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من كمك كن ...كارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همكارانش نشان داد . نتیجه این شد كه همه آنها جیب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاری روی میز گذاشتند . در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...همه كارمندان اداره پست از اینكه توانسته بودند كار خوبی انجام دهند خوشحال بودند . عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت ، تا این كه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید كه روی آن نوشته شده بود : نامه ای به خدا !همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند . مضمون نامه چنین بود :خدای عزیزم ، چگونه می توانم از كاری كه برایم انجام دادی تشكر كنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا كرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم . من به آنها گفتم كه چه هدیه خوبی برایم فرستادی ... البته چهار دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان اداره پست آن را برداشته اند ... !!!

دوشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۷

3 طرز تفکر انسانهای موفق


همه چیز از فکرتان شروع می شود. این سیستم اعتقادی شما و طرز تفکرتان است که
زندگی امروزتان را شکل می دهد. اگر زندگی متوسط الحالی را می گذرانید به خاطر
تصمیمات بدی است که اتخاذ کرده اید. و تصمیمی که گرفتید هم از طرز تفکر و
باورهایتان سرچشمه می گیرد.
درنتیجه، اگر می خواهید به موفقیت دست پیدا کنید، باید اول از فکرتان شروع
کنید. طرز تفکر افراد موفق را الگوی خود قرار دهید و مطمئن باشید که شما هم
مثل آنها نتیجه عالی به دست خواهید آورد.
طرزفکر 1: همه انسانهای موفق مسئولیت پذیر هستند. مهم نیست چه اتفاقی بیفتد،
افراد موفق مسئولیت آنرا به گردن می گیرند. هیچوقت اقتصاد یا کس دیگری را در
کسادی کارشان مقصر نمی کنند. درعوض، با قبول اشتباه خود مسئولیت آن را
پذیرفته و به فکر بهبود وضعیت می افتند. افراد موفق می دانند که اگر دیگران
را مقصر بدانید یا مسئولیت را گردن این و آن بیندازید، قدرت کنترل موقعیت را
از دست خواهید داد.
طرزفکر 2: همه انسانهای موفق به کار خود متعهدند. موفقیت اتوماتیک وار به دست
نمی آید؛ از آسمان به زمین نمی افتد. باید برای به دست آوردن چیزهایی که در
زندگی می خواهید، 100% به کارتان تعهد داشته باشید. خیلی ها فقط رویای موفق
شدن را در سر می پرورانند، امیدوارند که موفق شوند، آروزیشان موفقیت است اما
هیچوقت به کارشان متعهد نمی شوند. لحظه ای که تصمیم می گیرید و 100% به کاری
متعهد می شوید، دیگر هر کاری که لازم باشد برای رسیدن به آن انجام می دهید.
طرزفکر 3: همه انسانهای موفق جرات تصمیم گیری برای موفقیت در زندگی را دارند.
می دانید، موفق شدن جرات و جسارت می خواهد. اگر فرصتی پیش رویتان است، برای
استفاده از آن نیاز به جرات و شهامت دارید. این مسئله مخصوصاً در موفقیت های
مالی بسیار مهم است. قبل از اینکه کار و بیزنسی را شروع کنید، باید جرات بله
گفتن به آن و شروع آنرا داشته باشید.
با دنبال کردن این سه طرزفکر افراد موفق، امیدواریم که بتوانید به هرچه در
زندگی می خواهید برسید.
موفقیت تصادفی نیست
موفقیت هیچوقت تصادفی اتفاق نمی افتد. البته ممکن است که در طول مسیر کمی
شانس با شما همراه شود و در یک موقعیت خوب قرارتان دهد اما بادوام نیست.
موفقیت از آن کسانی می شود که روی شانسشان سرمایه گذاری می کنند و احتمال
شکست خود را پایین می آورند.
اگر به بعضی از موفق ترین افراد دنیا نگاه کنید می فهمید که اکثر آنها از هیچ
به آنجا رسیده اند. خیلی از آنها بچه یتیم هایی بوده اند که حتی نمی توانستند
سالی یک حمام درست و حسابی بگیرند. اما چطور ممکن است کسی که چنین شانس بدی
در زندگی خود داشته است، به چنان موفقیتی دست پیدا کند؟
ساده است، چون موفقیت هیچوقت تصادفی اتفاق نمی افتد. خیلی از این افراد با
تلاش بی وقفه به موفقیت دست پیدا کرده اند چون انتخاب دیگری نداشته اند. این
سخت کوشی برایشان به شکل عادت در آمده و هیچوقت حتی وقتی زندگی مرفهی برای
خود تهیه کردند هم دست از تلاش برنداشته اند. کار سخت، هوشمندانه و داشتن
دوستان زیاد آنها را به این پله رسانیده است.
اینها عناصر موفقیتند که در اختیار همه است، حتی اگر خیلی افراد نخواهند که
این اصول را بپذیرند. از این گذشته همه ما در انتخابمان آزادیم. می توانیم
تصمیم بگیریم که موفق شویم یا شکسته بخوریم، انتخاب با ماست.
موفقیت تصادفی نیست. هیچکس نیست که بدون تلاش و ذکاوت توانسته باشد به موفقیت
دست پیدا کند. این خودتان هستید که می توانید تصمیم بگیرید که در زندگیتان
موفق باشید یا ناموفق. انتخاب با شماست.

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۷

رمز های موفقیت بیل گیتس


اولین رمز موفقیت بیل گیتز را می توان در تشخیص موقعیت کاری وی ارائه کرد. شاید اکثر ما فکر کنیم که شانس و اقبال با گیتز همراه و همساز بوده و او را تا این حد بالا رسانده است اما اگر کمی به گذشته گیتز توجه

داشته باشیم می بینیم که آنچه که باعث موفقیت گیتز شده، تشخیص وی از اهمیت معاملات بوده و نه شانس و اقبال.
زمانی که بیل گیتز در سال ۱۹۹۷ دانشگاه هاروارد را تمام نکرده رها کرد تا در یک شرکت کوچک نرم افزار کامپیوتر کار کند، کسی فکر نمی کرد که همین شخص در سن ۴۳ سالگی ثروتمندترین مرد جهان شناخته خواهد شد. گیتز از جمله متفکران استثنایی است که توانست پله های ترقی را به سرعت بپیماید و به یک غول کامپیوتری و پدیده قرن بیستم تبدیل شود. گیتز توانست این تصور خود را که «روزی که روی هر میز و در هر خانه یک کامپیوتر باشد» را دنبال کند و شرکت مایکروسافت را به عنوان بزرگترین شرکت کامپیوتری در آمریکا معرفی کند، چرا که گیتز توانست بهای سهام شرکت مایکروسافت را از ۲ دلار در سال ۱۹۸۶، تا نیمه اول سال ۱۹۹۶ به ۱۰۵ دلار افزایش دهد و در سال ۱۹۹۸، ارزش این شرکت را در بازار به ۲۶۲ بیلیون دلار برساند. گیتز در واقع یکی از معدود مدیران موسس‏، اجرایی و فنی در صنعت کامپیوتر شخصی است که باقی مانده و از نظر تجاری موفق بوده است و براستی وی یک کارشناس حقیقی و متخصص کامپیوتر است. نگاهی به زندگی و رمزهای موفقیت بیل گیتز؛ این غول کامپیوتری، می‌تواند به حس کنجکاوی ما در مورد چگونگی کسب ثروت و شیوه های کسب و کار ثروتمندترین مرد جهان، جواب دهد.
لذا در این نوشتار برآنیم که به ده رمز موفقیت بیل گیتز اشاره ای داشته باشیم.



۱) در مکان مناسب و زمان درست دست به کار بزن
اولین رمز موفقیت بیل گیتز را می توان در تشخیص موقعیت کاری وی ارائه کرد. شاید اکثر ما فکر کنیم که شانس و اقبال با گیتز همراه و همساز بوده و او را تا این حد بالا رسانده است اما اگر کمی به گذشته گیتز توجه داشته باشیم می بینیم که آنچه که باعث موفقیت گیتز شده، تشخیص وی از اهمیت معاملات بوده و نه شانس و اقبال.
گیتز زمانی که قرارداد شرکت آی-‌بی-‌ام را گرفت، به درستی اهمیت این معامله را دریافت و عملاَ خود را وقف بردن این معامله کرد. رقیب اصلی این معامله شرکت دیجیتال ریسرچ بود که دارای سیستم عاملی بود که روی قویترین کامپیوتر رومیزی اجرا می شد. رابط اصلی شرکت ریسرچ، به مدت یک ماه به مرخصی رفت و این کافی بود تا این غول کامپیوتری همه چیز را به نفع خود تمام کند چرا که گیتز غیبت رقیب را نشانه ای از ضعف می دید. همچنین گیتز توانست سیستم عامل Q-DOS را که در دسترس شرکت دیگری بود، بخرد و در شرکت مایکروسافت به MS-DOS تغییر نام دهد که این معامله برای شرکت مایکروسافت سود غیر قابل تصوری را در پی داشت چرا که کامپیوترهای شخصی که شرکت آی-بی-ام به بازار عرضه می کرد، سیستم عامل MS-DOS را به صورت نصب شده در برداشت که این همان چیزی بود که گیتز دنبال آن بود و گیتز می توانست با پشتیبانی قدرت آی-بی-ام از سیستم عاملش، بهترین فرصت را برای تعیین استاندارد سیستم عامل MS-DOS بدست آورد و به شعار «استاندارد را ما تعیین می کنیم» جامه عمل پوشاند. تعیین استاندارد همان چیزی بود که گیتز می توانست با کمک آن بر بازار حاکم بوده و تسلط داشته باشد.
در سال ۱۹۶۵، گرودن مور، بنیانگذار شرکت فرچایلد سمی کانداکتور و بعداً اینتل در قانونی مشهور به قانون مور، پیش بینی کرد که در خلال ده سال آینده، تعداد اجزایی که می توان در ریزتراشه جای داد در هر ۱۲ ماه دو برابر خواهد شد. قانون مور و موقعیت شناسی درست بیل گیتز و پل آلن این روحیه را به آنها داد تا شرکت مایکروسافت را بنا کنند. آنها بر اساس این قانون استدلال کردند که چنانچه حق با مور باشد آنگاه قدرت پردازش در ظرف مدت کوتاهی ریز کامپیوترها را کارآمد خواهد کرد. آنها گفتند که «این کار رخ خواهد داد» و آماده نوشتن نرم افزار برای ماشین هایی که به دنبال خواهد آمد گردیدند. و امروزه می بینیم که حدود ۸۰ درصد همه کامپیوترهای رومیزی یک یا چند نسخه از نرم افزار ویندوز مایکروسافت را بکار می برند.
اگر بخواهیم اولین رمز موفقیت بیل گیتز را در چند جمله خلاصه کنیم می توان این چنین برداشت کرد که گیتز در مکان و زمان مناسب دست به کار زد و زمانی که به موفقیتی دست یافت، ناشیانه عمل نکرد و هیچ گاه حاضر نشد توپ را به زمین بگذارد بلکه بر عکس هر فرصتی که بدست می آمد، گیتز با هر دو دست می گرفت. نکته دیگری که گیتز آن را درک کرد این بود که «کسی که استاندارد را تعیین می کند برنده می شود». همچنین گیتز در ادامه توانست از اهرم قدرت نیز استفاده کند و از جایگاه بازار مسلط مایکروسافت برای تثبیت نسخه های کاربردهای جدید خود استفاده کند. در واقع گیتز اجازه داد تا فن آوری استراتژی او را پیش ببرد.
۲) عاشق فن آوری باش
دومین رمز موفقیت گیتز و شرکت مایکروسافت آگاهی فنی و علاقه شدید گیتز به فن آوری است به گونه ای که در بسیاری از مواقع گیتز سمت و سوی فن آوری را خیلی روشن تر از رقبایش تشخیص می دهد و راه پیشرفت را می‌پیماید. گیتز از همان ابتدا توانسته است فن آوری را درک کند و به این درک برسد که روزی دنیای کامپیوتر شخصی همه چیز را دگرگون خواهد کرد بنابراین گیتز با این درک درست از فن آوری، روندها را شناسایی و استراتژی یا راهبردها را تعیین کرد. شیوه کسب و کار گیتز در این خصوص بسیار جالب و آموزنده است که به چند مورد از آن اشاره می کنیم.
▪ گیتز یک فرهنگ کسب و کار را ایجاد می کند که در آن به آدمهای همه فن حریف ارزش بیشتری داده می شود تا متخصص ها؛ یعنی در شرکت مایکروسافت ایجاد کنندگان نرم افزار مهم تر از مدیران تلقی می شوند و گیتز برنامه نویسی کامپیوتر را از همه کارهای دیگر بالاتر می داند.
▪ گیتز کار را با جوانها شروع می کند؛ گیتز خود می گوید: «افراد جوان تمایل بیشتری به یادگیری و پیدا کردن مفاهیم جدید دارند.».شاید این گفته گیتز به خاطر این است که خود او در سن ۱۳ سالگی توانست اولین معامله خود را در کسب و کار کامپیوتر انجام دهد و این در زمانی بود که او موافقت کرد که دنبال خطاهای نرم افزار بگردد و در قبال آن از وقت رایگان کامیپوتر استفاده کند.
▪ گیتز بیش از هر کس دیگری سرمایه گذاری می کند؛ گیتر مبالغ هنگفتی از درآمدهای شرکت را به کار پژوهش و توسعه سرمایه گذاری اختصاص داد و با این کار خود نشان داد که شرکت مایکروسافت همیشه از موضوع بزرگ بعدی حمایت و پشتیبانی می کند و در حال ایجاد و گسترش فرآورده هایی در آزمایشگاههای نرم افزاری خود است.
▪ گیتز فن آوری را هدایت می کند تا آینده را شکل دهد؛ گیتز به این اصل اعتقاد دارد که باید به دنبال راه حل موجودی که قابل اصلاح باشند بگردد تا مرتب چرخ را از نو اختراع کند. او معتقد است که بیشتر راه حل ها قبلاً در جایی وجود داشته اند و فقط می بایستی شناسایی گردند. در واقع این که او می تواند این راه حل ها را شناسایی کند از استعدادهای فوق العاده او است که به شرکت مایکروسافت این امکان را می دهد که مهارت فوق العاده ای در گرفتن طرحها، ایجاد آنها و تبدیل آنها به فرآورده های از نظر تجاری موفق داشته باشد.
۳) هیچ کس را اسیر و زندانی خود مکن
گیتز از همان ابتدا آشکارا درباره از پا درآوردن رقبا گفتگو می کند و یک رقیب سرسخت به شمار می رود و عادت به بردن و برنده شدن دارد و به هیچ عنوان حاضر نیست جایگاه شرکت مایکروسافت را در بازار از دست دهد بنابراین با اعمال فشار هم که شده درصدد حفظ این جایگاه است چرا که گیتز مالک سیستم عاملی است که ۸۰ درصد کامپیوترهای رومیزی در دنیا آن را به کار می برند. گیتز همچنین اعتقاد دارد که اگر نمی توانید رقیب را شکست دهید آنها را بخرید؛ یعنی گیتز حاضر است کار تخصصی سایر شرکت ها را خریداری کند و سپس آن را به ماشین یا دستگاه مایکروسافت وصل نماید. با وجود رقابت سرسختانه و گفتگوی جنگ طلبانه گیتز، ویژگی دیگر او این است که به کینه‌ها و دشمنی ها امکان نمی دهد که بر تصمیمات بازرگانی او تاثیر بگذارند و در بسیاری از موارد گیتز این عملگرایی غایی نبرد سخت را سالها با رقیب شروع کرده فقط برای اینکه تغییر موضع دهد و هنگامی که وضع برای او مناسب باشد با آنها داد و ستد کند.
برای اینکه سومین رمز موفقیت گیتز را بهتر درک کنیم به این مطلب که از قول مجله فورچون نقل می شود توجه کنید، مجله فورچون در مورد گیتز می نویسد: «هر شرکت موفق نیاز به سه نفر دارد: یک آدم خیال پرداز، یک بازرگان و یک آدم بدعنق و خشن. بیل گیتز همه این سه ویژگی را دارا است و این ویژگی ها او را به صورت موفق ترین بازرگان که از هیچ شروع کرده و دنیا تاکنون به خود دیده است، درآورده است.»« این مطلب چشمگیر است که زمانی که گیتز درباره رقابت صحبت می کند او همه را یک جا جمع می کند. هنگامی که رقبا درباره گیتز گفتگو می کنند او را از بقیه جدا می کنند.»
۴) افراد خیلی باهوش را استخدام کن
گیتز یکی از اولین بازرگانی است که واقعاَ اهمیت ضریب هوشی افراد را درک کرده و به این سرمایه معنوی پی برده است و خود می گوید: «باید بگویم که بهترین تصمیم های کاری من مربوط به انتخاب افراد می شود.» گیتز از همان ابتدا دست به استخدام باهوش ترین افراد زده و معتقد است که شرکت نیاز به بهترین مغزها دارد و در اعلام اولویت‌‌های استخدامی خود در خطاب به مدیران توضیح می دهد که «اگر شخصی سر کار نیاید واقعاَ از نظر ما اتفاقی نیفتاده ولی اگر شخص را داشته باشیم که معمولی و متوسط باشد و فقط کار را سر هم می کند آنگاه ما دچار مشکل بزرگی هستیم.» همچنین فرمول گیتز در استخدام افراد در شرکت مایکروسافت این گونه است؛ n منهای یک (n-۱) که در این فرمول n تعداد افرادی است که واقعاَ مورد نیاز است.
گیتز در ادامه این سیاست کاری خود دست به اقدامات دیگری نیز در این خصوص زده است که به چند مورد از آن اشاره می کنیم.
▪ گیتز خلاقیت و نوآوری را پرورش می دهد‎؛ بیشتر افراد جوان باهوشی که گیتز استخدام می کند مستقیماَ از دانشگاه به این شرکت پیوسته اند بنابراین گیتز آگاهانه محیطی را در شرکت مایکروسافت برای این افراد درست کرده است که با زیبایی ساده و نواحی گروهی باز و فضاهای سبزش‏، محیط دانشگاه را تداعی می کند و این محیط را محوطه دانشگاهی مایکروسافت نامیده است.
▪ گیتز استانداردهای خود را پایین نمی آورد؛ گیتز در برابر این وسوسه که تعداد کارکنان شرکت مایکروسافت را به ویژه در تیم های پدید آورنده فرآورده کم کند مقاومت کرده است. گیتز بخوبی می داند که جذب و نگه داشتن بهترین برنامه نویسان خیلی آسان تر از استخدام اعضاء جدید با همان استعداد و توانایی است.
▪ گیتز سخت تر و بیشتر از هر کس دیگری کار می کند؛ گیتز با اینکه ثروتمندترین مرد جهان است اما دست از کار نکشیده و روزانه ۱۲ ساعت کار می کند و قطعاَ انتظار دارد که دیگران نیز به شدت او کار کنند و این جمله را که «سخت کار کن و سپس حتی سخت تر» را به عنوان شعار کاری شرکت مایکروسافت معرفی کرده است. این سیاست کاری گیتز باعث می شود که کارکنان مایکروسافت احساس کنند که بیشتر از شرکت های دیگر درگیر اهدافشان هستند چون که به کمک رهبری هدایت می شوند که خودش همراه آنها در گود و در کوران کار است. و حتی گیتز گرفتن تعطیلی را نشانه ای از ضعف تلقی می کند و برای اینکه امکان کار خیلی طولانی را به کارکنان بده کافه تریاهایی را انتخاب کرده که غذاهای یارانه ای را برای کارمندان این شرکت تهیه و تامین می کنند.
▪ گیتز از طریق اختیارهای خرید سهام به قیمت معین و معلوم به کارکنان پاداش می دهد؛ می توان گفت که شرکت مایکروسافت در حقیقت باشگاه میلیونرها است چرا که در این شرکت به همه کارکنان این امکان داده شده است که سهام شرکت مایکروسافت را با قیمت ثابتی در آینده بخرند و این امر باعث شده که بازرگانانی دیگر در این شرکت میلیونر گردند.
۵) راز بقا را فرا گیر
بحث خود را با این گفته از گیتز شروع می کنیم که « موفقیت‏، یک آموزگار بد است یعنی افراد هوشمند را به این فکر وا می دارد که شکست آنها ممکن نیست.»
گیتز از راز بقا صحبت می کند‏، اما این راز چیست؟ بهتر آن است که این راز را از زبان خود او بشنویم: «بیشتر موفقیت ما زمانی صورت می گیرد که ما با رقیبی روبرو می شویم که راه درست انجام کار را نمی داند و این به نفع ماست. فرض بر این نیست که روی راهبردی کار کنید که بستگی به اشتباهات افراد دیگر دارد ولی مسلما آنها اشتباهات زیادی کرده اند.»
پس راز بقای گیتز این است که با بهره برداری از خطاهای دیگران به نفع خود یک «سازمان هوشمندی» را به وجود می آورد که پیوسته فرآیندهای داخلی خود را بهبود می بخشد و همین امر بهترین راه برای دوری از مغرور بودن و بهترین محافظ در برابر اشتباهات می باشد. در واقع استعداد ویژه گیتز این است که از دامهایی که دیگران در آن می‌افتند دوری کرده و از فرصت های به دست آمده که ناشی از اشتباهات آنهاست بهره برداری لازم را می کند.
۶) انتظار هیچ تشکر و سپاسگزاری را نداشته باش
درسی که گیتز به شیوه دشواری آن را آموخته است این است که مشهور بودن و مشهور نبودن پیوند نزدیکی با هم دارند. نمی توانید ثروتمندترین فرد در دنیا باشید بدون اینکه دشمن هایی برای خود درست کنید و در صنعت کامپیوتر سهم گیتز بیش از دیگران است. آنچه که گیتز در این خصوص به ما یاد می دهد عبارت است از:
▪ گیتز نمی گذارد حسادت آرامش اش را به هم زند؛ گیتز از چنان معروفیت و شهرتی برخوردار است که از نظر تعدادی از افراد، مظهر دسیسه کسب و کار بزرگ شناخته شده است کاری که هیچ بازرگان دیگری تاکنون انجام نداده است. اما واکنش گیتز در برابر این حسادت ها چیست؟ او با استدلال معقول از خود دفاع می کند و به اصل اعتقاد دارد که «نمی توانید ثروتمندترین فرد در دنیا باشید بدون اینکه دشمن های برای خود درست کنید». بنابراین می بینیم که گیتز توانسته توجه مقامات ضد انحصار فدرال را که سالها مایکروسافت را به خاطر روش های ضد رقابتی ادعا شده مورد بازجویی قرار داده اند، به خود جلب نماید و یا نظر مساعد سیاستمداران از جمله معاون رئیس جمهور آمریکا یعنی ال گور تا غول های سینمایی هالیوود را کسب کند.
▪ گیتز از توجه رسانه ها برای بازاریابی فرآورده های خود استفاده می کند؛ گیتز در کشورهای خارج از ایالات متحده، هر دیداری که انجام می دهد اغلب همان توجهی را که به رئیس یک دولت می شود را بر می انگیزد و سیاستمداران دوست دارند که همراه او عکس بگیرند و این همان چیزی که مایکروسافت را به سود کلان می رساند
▪ گیتز از یک سیاست دیکتاتوری پیروی می کند؛ می توان گفت که گیتز یک دیکتاتور فن مدار است که آدم های احمق را به میل و رغبت تحمل نمی کند. گیتز خود می گوید:« وقت خیلی کم است، بنابراین چنانچه افراد چیزهایی را تکرار بکنند که من قبلاً می دانم یا اگر باهوش نباشند یا به چیزی که من با دقت گفتم گوش ندادند آن اشخاص افراد مناسبی برای کار با من نیستند و آنها به این سیستم تعلق ندارند.»
▪ گیتز از ثروت و شهرت خود نهایت استفاده را می کند؛ در سال ۱۹۹۵ بیل گیتز و وارن بافت کارشناس سرمایه گذاری با هم برای تعطیلات به کشور چین سفر کردند در آن زمان بسیاری در رسانه ها تصور می کردند که این سفر باید نوعی از کار نمایشی و شهرت عجیب و غریب باشدو مفسران از خود می پرسیدند که این دو مرد ثروتمند دنیا احتمالاً چه چیز مشترکی به غیر از خروارها پول نقد می توانند داشته باشند. اما امروز می بینیم که گیتز و بافت اتفاقاً دوستان جدی شده اند و به نظر می رسد که مقداری از شهرت بافت دارد به گیتز منتقل می شود.
▪ گیتز اعتقاد دارد که باید همه را واگذار کند ولی نه حالا؛ گیتز از نظر ارث گفته است که بیش از ۱۰ میلیون دلار به هر فرزندش نخواهد داد و بیشتر آنها را صرف امور خیرخواهانه و بشردوستانه خواهد کرد.
۷) جایگاه دور اندیشی را برگزین
می توان گفت که درک عمیق گیتز از فن آوری و آینده نگری او، راهی منحصر بفردی را به او داده تا داده ها را ترکیب و روندهای آینده را تشخیص و استراتژی مایکروسافت را هدایت کند و مایه شگفتی طرفداران مایکروسافت و موجب ترس رقبایش گردد. در این خصوص گیتز به چند اصل مهم اعتقاد دارد:
▪ گیتز به اصل «نشستن و فکر کردن» اعتقاد راسخ دارد؛ گیتز بیشتر به جنبه های مادی انجام کسب و کار بی اعتنا بوده و اعتقاد دارد که کارش ترسیم آینده است و خود را به عنوان نقش بینشی شرکت تلقی می کند و خود می گوید که به افرادش پول پرداخت می کند که «بنشینند و فکر کنند.»
▪ گیتز به بهترین انتخاب و اقتباس دست می زند؛ گیتز و شرکت مایکروسافت در این امر مهارت دارند که نیروهای بالقوه تجاری اندیشه ها و بازاریابی آنها را تشخیص دهند و این نیروها را در شرکت خود به خدمت بگیرند و در واقع بهترین گزینه ها را انتخاب نمایند.
▪ گیتز با زبان مربوطه خود یعنی زبان برنامه نویسان کامپیوتر صحبت می کند؛ این کار گیتز هم یکی از نقاط قدرت و قوت اوست و هم یکی از ضعف های مهم او بشمار می رود چرا که وقتی با افراد فنی با این زبان، صحبت می کند این امکان را به او می دهد که یک کانال باز ارتباطی ایجاد شود که در آن کارکنان مایکروسافت را به قله های بالاتر تشویق کند. اما از جنبه مفنی نیز گیتز زمانی که می خواهد با مردم ارتباط بیشتری داشته باشد وقتی با این زبان صحبت می کند بسیاری از واژگان آماتوری و صراحت لهجه او در نظر مردم نامفهوم می آید.
▪ گیتز مواظب پشت سر خود است؛ گیتز خود می گوید با این «ترس نهانی» هدایت می شوم که شرکت ممکن است مغرور گردد و خود باعث شوم که رقبای تیزهوش تر بر ما برتری یابند و در ادامه می گوید: « تنها شرکت های بزرگی که موفق می شوند آنهایی خواهند بود که فرآورده های خود را پیش از دیگران از دور خارج کنند.»
گیتز به اصل «دیر آی و درست آی» نیز اصرار می ورزد؛ گیتز می گوید: «بینش دیروز محدود کردن امروز است» و واکنش او در قبال اینترنت بسیار عجیب است چرا که او آخرین شخصی بود که در شرکت اینترنت را دریافت و به اعتقاد برخی منتقدان این کار می توانست برای شرکت مایکروسافت گران تمام شود ولی زمانی که نسخه دلخواه برای بیل به دست آمد، مایکروسافت توانست منابعی را در اختیار بگیرد که چند کار جدی را در زمینه اینترنت انجام دهد.شاید نظر گیتز در مورد اینترنت جالب باشد چرا که گیتز می گوید:«به هر حال اینترنت یک هوش نیست.»، «چیز خوبی است، و نرم افزار و کامپیوترها را خیلی به هم مرتبط می کند.»
۸) همه پایگاهها را تحت پوشش قرار ده
گیتز فردی چند کاره است طوری که قادر به انجام چند گفتگوی مختلف فنی به طور همزمان می باشد و همین عامل باعث شده که شرکت مایکروسافت بتواند به طور همزمان تعداد زیادی پروژه را کنترل و انجام دهد. گیتز برای اینکه همه پایگاهها را تحت پوشش خود قرار دهد چه اصل اساسی را رعایت می کند:
▪ گیتز سعی می کند که از همه امور آگاه باشد و در آنها دخالت داشته باشد‎؛ گیتز خود می گوید: «ما یک استراتژی چند محصولی داریم. بنابراین در حالی که ممکن است چند فرآورده جداگانه داشته باشیم که به طور ضعیف انجام شده باشند ولی هنگامی که با هم دیده شوند فوق العاده خوب انجام شده است.»
▪ گیتز در این اصل که «هرگز یادگیری را متوقف نکن»‏، پافشاری و اصرار می ورزد؛ گیتز می گوید: «اگر بدون حرکت بنشینی ارزش آنچه داری خیلی سریع به صفر کاهش می یابد.» بنابراین مجموعه ای از کارشناسان پیشرو را در یک زمینه فنی خاص گردآورده و از آنها خواسته که نشست های توجیهی را فراهم کنند. او این نشست ها را «هفته‌های فکر کردن » می نامد.
▪ گیتز در کار خود عجله و شتاب کمتر ولی سرعت بیشتر دارد؛ شاید این ویژگی و مزیت گیتز از مهمترین فاکتورها و عاملهایی بوده که به شرکت مایکروسافت این امکان را داده است که با این سرعت رشد کند و کاربردهای جدید خود را به بازار برساند.
▪ گیتز مشهور به پرکاری بوده و پر از جنب و جوش است؛ این ویژگی گیتز یکی از مزیت های اوست که دیگر رقبای او از آن برخوردار نیستند و به شرکت مایکروسافت این امکان را داده که هرگز دچار غرور نشود.
۹) یک کسب و کار جمع و جور درست کن
گیتز همواره سعی دارد تا محیط تجاری خود را در کنترل خود داشته باشد بنابراین با اینکه شرکت مایکروسافت به بالاترین رشد خود رسیده اما هنوز به صورت یک شرکت کوچک باقی مانده است و از نظر داخلی نیز دایماَ در حال تقسیم شدن به واحدهای کوچکتر است و در واقع گیتز بر حفظ یک ساختار ساده متکی است تا بر شرکت تسلط داشته باشد و برای این امر به چند اقدام مهم دست زده است:
▪ گیتز یک فرهنگ تیمی کوچک را ایجاد کرده است؛ گیتز به این نتیجه رسیده که بهترین نرم افزار فقط با تعداد معدودی پدید آورنده ایجاد می گردد بنابراین هنگامی که شرکت تصمیم به جابه جایی می گیرد محوطه ردموند را آگاهانه برای تقویت هویت گروه کوچک طراحی می شود.
▪ گیتز جو و فضای یک شرکت کوچک را حفظ می کند؛ گیتز می گوید: «حتی اگر ما یک شرکت بزرگ باشیم‏، نمی‌‌‌‌توانیم مانند یک شرکت بزرگ فکر کنیم وگرنه از بین می رویم.»
▪ گیتز مسیر و فاصله های گزارش دهی یا سازمان را کوتاه نگه می دارد؛ گیتز برای اینکه بتواند شرکت را به بهترین شکل ممکن اداره کند باید با تعداد کمی از مدیران در تماس باشد، بنابراین او یک سیستم منحصر بفرد را برای این ارتباط و کنترل و اداره شرکت مایکروسافت ایجاد کرده است.
▪ گیتز ثروت خود را به طور مشترک در جاهای مختلف مورد استفاده قرار می دهد؛ گیتز این امکان را به کارمندان خود داده است که بتوانند سهام شرکت را در آینده خریداری کنند و با این کار خود افراد را ثروتمند می کند.
▪ گیتز یک حکومت فکری را ایجاد می کند؛ گیتز اقدام به استاندارد کردن اندازه همه دفاتر در محیط شرکت نموده و حتی اثاثیه یکسانی را در آنها به کار برده است و با این کار خود یک فرهنگ برابری حقوق را در بین کارمندان خود بوجود آورده و همچنین عملاَ امکان جابجایی داخلی را در شرکت در حداقل زمان ممکن فراهم ساخته است.
۱۰) همیشه و مرتب مواظب کارها باش
آخرین رمز موفقیت گیتز این است که او هیچ گاه خسته نمی شود و کار خود را کاهش نمی دهد و همیشه و مرتب مواظب کارها است. گیتز برای این منظور چند اصل را رعایت می کند که به آنها اشاره می کنیم:
▪ گیتز به گذشته فکر نمی کند؛ گیتز می گوید:«نگاه کردن به آینه پشت … اساساَ تلف کردن وقت است.»
▪ گیتز خوب کار می کند تا کار بهتری به عنوان پاداش دریافت کند؛ گیتز می گوید:«فرآورده ها مرتب کهنه شده و از دور خارج می‌شوند، بنابراین بهتر است که در فکر نسخه بعدی باشید‏، مانند بازی است یعنی اگر بازی خوبی را انجام دهید پاداش آن این است که بازی دیگری هم می کنی.»
▪ گیتز آینده را درست می کند؛ بینش گیتز به او این امکان را می دهد که از جایگاه انحصاری اش بهره برداری کند و آینده شرکت را رقم زند و حتی اگر روزی گیتز تصمیم به کناره گیری بگیرد، بی شک او منافع سهامداران را در درجه اول در ذهن خواهد داشت. همچنین می توان گفت که آینده نگری گیتز در صنعت کامپیوتر شباهت زیادی به آینده نگری نقاش معروف؛ لئونارد داوینچی دارد که نقاشی هایش از ماشین های خیالی قرن بعد به واقعیت پیوست.
این نوشتار را با این دیدگاه استراتژیکی گیتز که می گوید:«رفتن به بازار بیش از همه و ارائه یک فرآورده خوب اغلب بهتر از رسیدن به آنجا به عنوان نفر دوم و عرضه یک فرآورده عالی است» به پایان می رسانیم. امید است که این نوشتار به حس کنجکاوی شما در مورد علل موفقیت ثروتمندترین مرد جهان جواب داده باشد.

سفر خدا به زمين


روزی خداوند تصمیم می گیرد که بیاید روی زمین تا ببیند بندگانش چه می
گویند و چه می کنند. سوار بر سفینه خود شد و آمد بر زمین تا رسید به
بیابانی که اسب سواری گله گاو بزرگی را به چرا برده بود و سخت در تلاش
بود که مواظب تمام گاوهایش باشد. خداوند از آن سوارپرسید بنده من تو
کیستی و اینجا کجاست؟ سوار گفت اینجا امریکاست و من یک گله دارهستم که
برای تامین زندگی ام این همه گاو را به تنهائی به چرا آورده ام. خداوند
گفت بنده من؛ من خدای تو ام اگر آرزویی داری بگو تا برایت برآورده کنم
تنها همین یک بار است که چنین فرصتی را به تو می دهم. گله دار گفت ای
خدای من آرزو دارم که پول دار شوم، یک رنچ و مزرعه بزرگ داشته باشم با ده
هزار راس گاو و گوسفند وهزاران اسب؛ دلم می خواهد چند اتوموبیل لیموزین
بزرگ داشته باشم، بتوانم کار کنم و هرروز زندگی ام را بزرگتر کنم و با
خانواده ام خوشبخت زندگی کنم. خداوند گفت می بینم که مرد زحمت کش و با
انگیزه ای هستی بنابراین آرزویت را بر آورده می کنم. خدواند آنچه را که
گله دار در آرزویش بود به او داد و سوار بر سفینه اش شد و به سفر خود
ادامه داد.

رفت و رفت تا رسید به شهری بزرگ. در میخانه ای مردی مست با جامی شراب و
غرق در خیال خود نشسته بود. خداوند به او گفت بنده من اینجا کجاست؟ تو
چرا انقدر مغموم نشسته ای ، تو را چه می شود؟ او لبخندی زد و گفت خدای من
اینجا عروس شهرهای جهان، پاریس است و من هم عاشقی هستم که مست و خراب عشق
و شرابم و به تنهائی خود می گریم. خداوند گفت ای عاشق دلخسته بگو چه
آرزویی داری بلکه بر آورده اش کنم. عاشق پاریسی گفت ای خداواندا مرا به
وصال عشقم برسان اما در عین حال به من لذت زندگی اعطا کن. دلم می خواهد
زندگی خوبی داشته باشم، خوش باشم و بهترین شراب را بنوشم و موسیقی را گوش
دهم و بهترین غذاها را بخورم و خلاصه در کنار معشوقم از زندگی ام نهایت
لذت را ببرم. خداوند به بنده عاشق پیشه اش وصال عشق و زندگی خوشی را عطا
کرد و رفت.

*****************

مدتها رفت و رفت... تا رسید به بیابان برهوتی که تنها گاه به گاه کپری در
آن به چشم می خورد که در آن ژنده پوشی نشسته و یا خوابیده بود. خداوند
فرود آمد و از یکی از کپر نشینان پرسید بنده من اینجا کجاست تو چرا انقدر
بدبختی؟ کپر نشین نگاهی کرد و گفت اینجا ایرانه. در ضمن من اصلا هم بدبخت
نیستم خیلی هم خوبم و هیچ ناراحتی هم ندارم. خداوند گفت بنده من چه نشسته
ای که نمی دانی که چقدر وضعت خراب است. دلم برایت سوخت بگو چه آرزویی
داری تا آنرا برآورده کنم. کپر نشین فکری کرد و با غرور گفت نه! من هیچ
آرزویی ندارم. همین که هستم خوبم. خداوند دوباره گفت این آخرین فرصت توست
اگر خواسته ای داری بگو شاید کمکت کنم. کپرنشین دوباره فکری کرد و ناگهان
برقی در چشمانش درخشید و گفت می دانی در واقع برای خودم هیچ آرزویی
ندارم. اما یک خواسته دارم که اگرآنرا برآورده اش کنی خیلی خوشحال می
شوم. ببین آن طرف؛ چند فرسخی اینجا یک کپرنشین دیگری هست که در چادرش یک
بز نگاه می دارد و با آن بزش خیلی خوش است اگر می خواهی برای من کاری کنی
لطفا بز او را بکش!

European English:

The European Commission has just announced an agreement whereby English will be the official language of the European Union rather than German, which was the other possibility.


As part of the negotiations, the British Government conceded that English spelling had some room for improvement and has accepted a 5- year phase-in plan that would become known as "Euro-English" .


In the first year, "s" will replace the soft "c". Sertainly, this will make the sivil servants jump with joy. The hard "c" will be dropped in favour of "k". This should klear up konfusion, and keyboards kan have one less letter. There will be growing publik enthusiasm in the sekond year when the troublesome "ph" will be replaced with "f". This will make words like fotograf 20% shorter.


In the 3rd year, publik akseptanse of the new spelling kan be expekted to reach the stage where! more komplikated changes are possible.


Governments will enkourage the removal of double letters which have always ben a deterent to akurate speling.


Also, al wil agre that the horibl mes of the silent "e" in the languag is disgrasful and it should go away.


By the 4th yer people wil be reseptiv to steps such as
replasing "th" with "z" and "w" with "v".


During ze fifz yer, ze unesesary "o" kan be dropd from vords kontaining "ou" and after ziz fifz yer, ve vil hav a reil sensi bl riten styl.


Zer vil be no mor trubl or difikultis and evrivun vil find it ezi tu understand ech oza. Ze drem of a united urop vil finali kum tru.


Und efter ze fifz yer, ve vil al be speking German like zey vunted in ze forst plas.

If zis mad you smil, pleas pas on to oza pepl.