Persia پارسا

A place to watch the beauty of the World منزلگاهی برای احساس زیبایی ها و آرامش

عکس من
نام:
مکان: Iran

I am moved to telegram & Instagram : :من به تلگرام و اینستاگرام کوچ کرده ام: http://Telegram.me/zabihmand https://www.instagram.com › zabihmand . . . ........................................Active,Smart,Successful,. . . Persian, M.A. in Urban Planning, M.B. in Civil Engineering, B.C. in IT & Tourism, teacher of Art (Latin Calligraphy).................................................. شهرزاد قصه های حافظ و سعدیم شمشیرم را از رو می بندم ، همچون مازیار و بابک ، اندیشه ام را سامان می بخشم چون داریوش و کوروش ، ایمانم را از زرتشت و محمد (ص) می گیرم و فریاد هایم را از رستم فرخ زاد . خون هرمزان در رگ های من می جوشد . من در برابر همه دشمنان سرزمینم خواهم ایستاد ، هرچند که بسان یزدگرد تنهاترین باشم . من خروشم را از کارون می گیرم ، صداقتم را از خلیج همیشگی فارس و سختی ام را از سهند . تشنه نیستم ، همچون کویر . دل من شهر سوخته سیستان است . چون ابرکوه سرو بر باور هایم استوارم و سخنم را از توس فرا می گیرم . این منم .زاده مهر پارس ، یک ایرانی

جمعه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۷

برای تمام دوستانم در روز تولدم

سلام دوست دوست داشتنی من

از نو می آیی و باید از نو آمدن را غنیمت دانست. پاک شدنی دوباره و باید دانست که در هر بار تولد خدا ما را می بخشد و اجازه می دهد از نو شروع کنیم. پیشاپیش دوستت می دارم و تولد تو را هم تبریک می گویم. منتظر آمدنت هستم.

شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۷

زن از ديدگاه دكتر علي شريعتي به مناسبت سپندار مذگان


زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند ...

ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر ...

مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ...

براي ازدواجش در هر سني اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار مي تواني ازدواج كني ...

در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...

او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...

او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني ...

او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ...

او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ...

او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد ميشود؛ عاشق مي شود؛ مادر مي شود؛ پير مي شود و ميميرد ...

و قرن هاست كه او عشق مي كارد و كينه درو مي كند چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان جواني بربادرفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مردش، گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و درد هاي منقطع قلب مرد سينه اي را به ياد مي آورد كه تهي از دل بوده و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند ...

و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد ...

و اين، رنج است.

سر دل تنهايي


ميدوني چرا وقتي آدم بزرگ ميشه با خودكار مي نويسه؟ چون ياد بگيره كه هر اشتباهي پاك نميشه

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل

چه زيباست در اوج تنهايي دست انساني را گرفتن به بهانه اينکه نگذارم تنها بماند . چه زيباست در اوج نااميدي انساني را همراهي کردن به بهانه اميدوار کردنش و چه نامردمانه است انساني را دنبال خود کشيدن ، عاشق کردنش و در اوج تنهایيش رها کردن و گفتنِ اينکه ديگر تو را نمي خواهم

من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم، نگاهت را مگیر از من...که با آن عالمی دارم!

روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود

گفتگو با آدمیان ترسو ، خواری بدنبال دارد

آدمی می تواند بارها و بارها به شیوه های گوناگون قهرمان شود

در اين دنيا تک و تنها شدم من گيا هي در دل صحرا شدم من

پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۷

آيس پك Ice Pack




مصاحبه با بابک بختياری
تمام معادلات را بر هم زدم

فروشگاه‌های زنجیره‌ای آیس پک را خیلی ها میشناسند. در ایران باور عمومی این است که در پس فعالیت های بزرگ اقتصادی، فردی، سیاسی و با نفوذ و یا سرمایه داری بزرگ حضور دارد. صادقانه بگویید که چه فردی یا سرمایه داری حامی اصلی آیس پک است؟

هیچ کس. خیلی ها وقتی برای مذاکره با ما می آیند، میپرسند که آیس پک متعلق به فلان شخصیت سیاسی است؟! برخی هم در جلسه منتظر میمانند تا "حاج آقا بختیاری" نامی بیایند تا با او گفت و گو کنند. آیس پک را از پله اول شروع کردم. از ابتدا که ۱۲۰ شعبه نداشت. به قول قدیمی ها، ما از زیر پله شروع کردیم. بعد یک شعبه دو تا شد، دو به سه رسید و تعداد این شعبه ها زیاد شد. همزمان با شروع کار، امتیاز آن را فروختم. برای گرفتن شعبه پولی به من دادند و سرمایه از خودشان بود. کار ما این گونه رشد کرد. البته با موانع بساری هم رو به رو شدیم. مردم در ابتدا آیس پک را قبول نداشتند حتی میگفتند اسم آن را باید عوض کرد و خدا را شکر همه موانع برطرف شد.

ایده این گونه کار کردن را از گجا گرفتید؟

تمام شاخه های آیس پک به طور کامل ابتکار من بود. شاید ازخیلی ها ایده میگرفتم ولی مدیریت سیستم، جمع آوری، نام گذاری و بستن آن توسط خود من انجام میشد.

از چه زمانی به صورت حرفه ای به حوزه صنعت وارد شدید و چه مشکلاتی را پشت سر گذاشتید تا به این نقطه رسیدید؟

کار حرفه‌ای را از بوفه های مدارس شروع کردم. ولی قبل از آن به صورت غیر حرفه ای خرید و فروش هایی در سن نوجوانی میکردم. روبروی خانه مان یک استخر بود. جلوی منزلمان بساط پهن میکردمم و نوشابه و کیک می فروختم. این کار را بدون اطلاع پدر و مادرم انجام می دادم چون از پول در آوردن لذت میبردم

یادم می آید تقریباً سال دوم راهنمایی در ساختمانی ساکن بودیم که تعداد زیادی خانواده در آن بود. در آن دوران بروشوری چاپ و اعلام کردم ساندویچ هایی با قیمت مناسب می فروشیم. ساندویچ های خوشمزه ای را در خانه درست میکردم، همسایه‌ها زنگ میزدند و سفارش میدادند، در حالیکه اصلاً نمیدانستند رستورانی در کار نیست. با یک بروشور و خط تلفن ساندویچ میفروختم. اینها پتانسیل هایی است که هیچ سرمایه ای نمیخواهد.

در همان وضعیت فکر میکردم که چه کار در آمد زائی می توانم انجام دهم. همه این کارها همزمان با دوران تحصیلم در مدرسه بود. در دوران دبیرستان رستورانی در پاساژ هروی به نام "کنج برگر" که ضرر داد. دو میلیون تومان سرمایه داشتم. تصمیم گرفتم برای بدست آوردن سرمایه یک ماشین پیکان بخرم و در مسیر رفت و برگشت مسافر کشی کنم. روزهایی بود که هم از ساعت هفت صبح تا دوازده شب مسافر کشی میکردم. آن زمان روزانه مبلغ ده هزار تومان پول جمع می کردم که خیلی زیاد بود. داشتن پنج میلیون سرمایه اولیه هدف من بود و سعی کردم با مسافر کشی، به صورت مقطعی به این هدف برسم. در واقع، انسان به صورت مقطعی کارهایی انجام میدهد که به سرمایه ای برسد، بعد هدفش را تغییر میدهد، نه اینکه در آن وضعیت بماند و به همان شکل زندگی هم راضی بشود. از مسافر کشی خسته شده بودم ، بنا براین شغلم را تغییر دادم . مغازه ای در هروی پیدا کردم . برای آن خیلی رویا داشتم و میدیدم که قرار است صاحب رستوران بشوم . با آنکه پیکان را فروختم ، دو میلیون کم بود ، با یکی از اقوام شریک شدم و رستوران را راه اندازی کردیم . باید یک سری دستگاه و لوازم دیگر میخریدیم ، که همین مسئله به کشیدن چک یک ماهه منجر شد . از آن پس هر چه در آمد داشتیم بابت بدهی میدادیم .و در عمل پولی در صندوق برای خرید مواد اولیه غذایی نمی ماند . در نتیجه کار رستوران هم موفق نبود .

پس در تجربه های اول شکست خوردید و مشکلات را از نزدیک لمس کردید؟

من آن زمان شکستی طلایی خوردم. در کار رستوران، سرمایه کم و بی تجربگی ام باعث شد همان سرمایه اندک هم نابود شود. من آن زمان با یک پیتزا فروشی رقابت می‌کردم. پیتزا فروشی تبلیغات خوبی داشت، در واقع، یک غول بالای سرم بود ولی با این حال همه پاساژی ها را به سمت خود کشاندم.

سر سال دیدم چندین فقره چک دارم و دیگر نمی توانم ادامه بدهم. تصمیم به کار دیگری گرفتم. مغازه را واگذار کردم، و جنس ها را در ازای بدهی به شریکم دادم و دست خالی بیرون آمدم. در صورتیکه اگر انجا میماندم و استقامت میکردم شاید حالا آن رستوران هم تبدیل به یک سیستم زنجیره ای شده بود.

چرا اینکار را ادامه ندادید و دوباره تغییر شغل دادید؟

سه ماه تابستان مصادف با تعطیلی مدارس بود و بی کار شدم. آن زمان تغییری در زندگی من رقم خورد . پدرم تصمیم داشت لوازم اداری دفترش را بفروشد، در روزنامه آگهی کردم و همه را تا ۱۱ صبح فروختم. از این کار خوشم آمد. گفتم با یک آگهی می خریم و با یک آگهی دیگر می فروشیم، به همبن خاطر آگهی زدم که مبلمان اداری دفتر کار شما را خریداریم. دو مورد خرید انجان دادم و اینبار آگهی فروش زدم. ظرف مدت سه روز همه را فروختم. به مدت دو سال در این کار برای خودم اسم و رسمی پیدا کردم کسی که شرکتی تاسیس میکرد، از من وسائل میخرید و بعد که شرکت را جمع میکرد همان وسائل را دوباره به خود من می فروخت . پشت بام خانه را کرده بودم کار گاه نقاشی ، نجاری و رویه کوبی .

به قدری درگیر این کار شدم که فرصت رسیدگی به بوفه ها را نداشتم و انصراف دادم. سود ها را جمع و روی تولید سرمایه گذاری کردم. می خواستم تولید کننده شوم، به همین خاطر کارخانه بزرگی را گرفتم. قدم های بزرگ من در کارخانه ضرر داد. با سرمایه گذاری اشتباه به سود دهی نرسیدم. دوباره موعد چک هایم فرارسید. مدام پیروزی و شکست، ولی کارها را رها نکردم و ادامه دادم. بعد مرکز میز های کامپیوتری را به صورت شراکتی دایر کردم. سال ۱۳۸۲ حوالی پارک ساعی مکانی را به قیمت ماهی یک میلیون وششصد هزار تومان اجاره کردیم. نمایشگاه دایمی میزهای کامپیوتری را دایر کردیم و تولید کنندگان را دعوت کردیم تا نمونه کارهای خود رابه نمایشگاه بیاورند. در طول یک هفته، سالن نمایشگاه پر از میز های کامپیوتر شد. هر کارخانه، نمونه میزش را فرستاد و حدود دویست مدل میز گرد آمد. سپس تبلیغات فروش را شروع کردیم. کارمان خوب گرفته بود که مالک نمایشگاه گفت برای من صرف نمی کند شریک داشته باشم. اختلافم با او جدی شدو کار به دادگاه و دادسرا کشید. چک های من برگشت خورد و نزدیک سیصد میلیون تومان بدهکار شدم، اینها همه تجربه هایی بود که به من در آیس پک کمک کرد.

شما در صحبت هایتان بارها اشاره کردید که برای شروع کارهای مختلف مختلف سرمایه زیادی نداشته اید . به راستی ایده خوب و جدید برای موفقیت در یک کار اقتصادی مهمتر است یا سرمایه زیاد داشتن؟

برای شروع هر کاری به یک سرمایه اولیه نیاز است. اگر قرار باشد در یک دکه هم سیگار بفروشید نیاز مند یک حداقل سرمایه هستید، ولی موفقیت تنها با داشتن سرمایه زیاد به دست نمی آید. سرمایه های کوچک را همه می توانند تهیه کنند ولی با یک ایده خوب و جدید و با همان سرمایه کم میتوان شروع کرد و به موفقیت رسید ممکن است فردی سرمایه زیادی هم داشته باشد ولی با ایده ای تکراری در کارش شکست بخورد.

مسئله ریسک پذیری و شهامت خطر کردن چقدر می تواند در رسیدن به موفقیت موثر باشد؟

بسیار مهم است . بعضی وقتها پول قرض کردن هم شهامت می خواهد . من این شهامت را داشتم و دست به خطر زدم. البته ریسک پذیری هم اصولی دارد. بهتر است ریسک پذیری را از کارهای کوچک تجربه کنید. ابتدا باید از کم شروع کرد، چون تجربه‌هایی که در کار های کوچکتر به دست می آورید باعث می شود در کارهای بزرگ تر شکست نخورید. ضریب ریسکش پایین تر است و شما را برای کار های بزرگتر با ضریب ریسک بیشتر آماده میکند.

به عقیده من کوچکترین کار هم ریسک دارد. شما صبح که جنسی از بازار می خرید و بعد آن را می‌فروشید، در همان لحظه خرید ریسک کرده‌اید. شاید از تو نخرند ، شاید ضرر کنی، پس اول باید جرئت داشته باشید. ولی نباید از پا بیفتید. نگویید من شکست خوردم. خود من در آن دوره های مختلف ضربه های زیادی خوردم. در کار، اول ماشینم را دادم و با دست خالی بیرون آمدم. در تجربه بوفه ها سود کردم و بدهی ام را دادم. رفتم سر کار مبلمان اداری، کارخانه زدم، ضرر کردم و باز زمین خوردم. دوباره از هیچ شروع کردم. نمایشگاه میزهای کامپیوتر را گرفتم و ان ماجرا ها پیش آمد و ...

در تمام این نوسانات و بحران ها فکر نکردید که بهتر است این گونه کار کردن را رها کنید؟

همیشه فکر میکردم پیروز می شوم و سامان میگیرم. ایده های خوب، امیدوارم میکرد. حتی آن لحظه که شکست خورده بودم و همه چیز را تمام شده میدیدم، فکر های جدیدی برای خود طراحی می کردم.

زمانی که شکست می خورید و به مشکلات نگاه می کنید، دیگر نمی توانید بلند شوید، خودتان را می بازید و زمین می خورید. باید یاد بگیرید که به مشکلات فکر نکنید و به آینده نگاه کنید، من همیشه این روحیه را در خودم تقویت کردم. همیشه در ذهنتان تخیل های خوب بسازید تا شما را به آینده ای روشن ببرند.

کار کردن چه میزان از وقت شما را پر می کند، اصلاً اوقات فراغت، تفریح، مطالعه در زندگی شما وجود دارد یا دایم کار میکنید؟

شما همیشه یک دوران کنکور خواهید داشت. چهار سال در دبیرستان درس می خوانید، زندگی هم می کنید، مهمانی می روید، بازی هم می کنید و خیلی کار های دیگر، ولی سال آخر که کنکور دارید قید همه چیز را می زنید. شما باید در یک مقطع مثل شخص کنکوری عمل کنید. زمانی بود که ساعات بسیار زیادی کار می کردم ولی اینها را به چشم کنکور دیدم، نه اینکه تا آخر عمر باید اینطور کار کنم. با خودم گفتم من کنکور دارم، باید تلاش کنم و به بهره برداری برسم و بعد به کارهایم روال عادی بدهم. ابتدای هر کاری یک دوران سخت و پر فشار دارد.

آیا برای رسیدن به این موفقیت‌ها مطالعه خاصی هم داشته اید؟

بله کتاب های فراوانی خوانده‌ام. همچنین در دوره ای ابتدا با نوار های آقای آزمندیان و بعد از آن با خود ایشان آشنا شدم که این مسئله کمک فراوانی به زندگی من کرد.

اخیراً مشاهده شده که فروشگاه‌های فراوانی در سطح شهر از ایده شما الگو برداری کرده اند با نام های مشابه شما فعالیت می‌کنند، در این باره اقدامی انجام داده‌اید؟

متاسفانه این اتفاق افتاده و از نهاد های مسئول می خواهم که از کار آفرینان حمایت کنند. البته ما به وسیله وکلای مجرب در حال پیگیری این مسئله هستیم و تا کنون به اداره بهداشت و اماکن شکایت کرده ایم. امیدوارم این پیگیری ها ثمر بخش باشد.

اکنون تمام ذهنتان معطوف به آیس پک است؟ یعنی در وقت های تنهایی و غیر کاری هم به فروشگاه های خود فکر میکنید؟

نه اینگونه نیست. به طور مثال ساعتی که برای پینگ پنگ به باشگاه میروم دوست ندارم به چیز دیگری فکر کنم. این یک آرامش روحی است. وقتی به رستوران میروم به آیس پک فکر نمی کنم، به غذایم فکر میکنم. الان بیشتر وقتم برای هر چه منظم تر کردن سیستم صرف میشود. در حال حاضر ۱۲۰ نمایندگی داریم و رفع رجوع مسائلی که برای اینها پیش می آید. زمان زیادی لازم دارد. من باید درگیر کار باشم تا شعبه ها تقویت شوند. یک جایی آیس پک رونق میگیرد و جواب میدهد و بر عکس در جای دیگری احتمال دارد موفق نشود.

نهایت آرزوی شما چیست و می خواهید به چه هدفی برسید؟

دوست دارم همانطور که دنیا آمریکا را با فروشگاه های زنجیره ای مک دونالد میشناسد، آیس پک معرف ایران عزیزمان برای تمام مردم دنیا باشد. یقین دارم روزی فرا خواهد رسید که یکی از شعب آیس پک رادر قلب آمریکا افتتاح کنم.

وقت بسیار زیادی را از شما گرفتیم، خسته نباشید.

نگویید خسته نباشید. می‌توان گفت شاید کار دیگری برای انجام دادن دارید! الفاظ منفی مثل "خسته نباشید" میتوانند ذهن انسان را تخریب کنند. بگویید شاد باشید، موفق باشید. الفاظ مثبت به کار ببرید.

چگونه شخصیت موفقی داشته باشیم؟



چگونه شخصیت موفقی داشته باشیم؟

سلامت روانی یك وضع وحال كاملا" طبیعی است و وسیله رسیدن به آن نیز در دسترس همه ما قرار دارد. به عقیده روان شناسان اجزاء یك زندگی مؤثر و مثبت و سازنده را مجموعه سنجیده ای از تلاش های جدی و پیگیر ، همراه با اندیشه روشن ، شوخ طبعی و اعتماد به خود تشكیل می دهند. ما معتقد به فرمول های تخیلی ، یا كاوش های تاریخی در گذشته شما نیستیم تا كشف كنیم كه مثلاً چون با شما به شدت و سختگیرانه رفتار شده است پس دیگران مسئول اندوه و ناراحتی شماهستند. این مقاله راههای دستیابی به شور و شادی را ارائه می دهد و بر مسیری روشن و قابل فهم و منطقی بر مسئولیت و تعهد نسبت به خود و شور زندگی و تمایل به داشتن شخصیت انتخابی خود تكیه دارد .
راههای رسیدن به یك شخصیت سالم و موفق عبارت اند از :
1- اختیار دار خود باشید :
به پشت سر خودتان نگاه كنید ، خواهید دید كه یك همراه دایمی دارید و چون نام بهتری ندارد او را مرگ خویشتن می نامید . شما می توانید به میل خود از این مهمان بترسید یا از او به نفع خود بهره گیرید . انتخاب با خودتان است . با وجود مرگ كه مسئله مهمی است و زندگی كه چنین كوتاه است از خود بپرسید :
- چرا از اقدام به كارهایی كه واقعاً می خواهم انجام دهم خودداری می كنم ؟ و چرا غافل از احوال خویشتنم ؟
- آیا باید به دلخواه دیگران زندگی كنم ؟ آیا اهمال و تعلل ورزیدن بهترین شیوه زندگی كردن است ؟
پاسخ های شما می توانند در این چند كلمه خلاصه شوند:زندگی كن ، خودت باش ، لذت ببر ، دوست داشته باش. از این پس اگر خواستید تصمیمی بگیرید و ندانستید كه آیا باید اختیار خود را داشته باشید و انتخاب مطلوب خود را خودتان انجام دهید یا نه، به این سؤال مهم پاسخ دهید . "من تا كی می خواهم مرده و راكد باشم ؟" با در نظر داشتن این دورنمای همیشگی می توانید هم اكنون انتخاب خویش را به عمل آورید و اضطراب ها ، ترس ها و تردیدها و تقصیرها را برای آنهایی بگذارید كه تا ابد زنده خواهند ماند! اگر از هم اكنون شروع به برداشتن این قدم ها نكنید باید بدانید كه همه زندگی خود را آن گونه كه دیگران معین می كنند خواهید گذراند. اگر اقامت شما روی زمین تا این حد كم و كوتاه است ،لااقل باید خوشایند شما باشد ؛ خلاصه این كه این ، زندگی شماست. آنچه دلتان می خواهد با آن بكنید.
2-عاشق خود باشید :
عشق به خود براساس پذیرفتن خود، دوست داشتن جسم خود و انتخاب تصویر مثبت تری از خودتان و قبول خویشتن بدون شكایت و ایراد حاصل می شود. با احساس این كه شما مهم ، ارزشمند و زیبا هستید و یا چقدر خوب و شایسته هستید ، دیگر نیازی ندارید كه دیگران با انجام خواسته ها و نظریات شما ، ارزش شما را تأیید و تقویت نمایند . شما می توانید با دوست داشتن خود با كلیه احساسات دیگری كه نسبت به خودتان پیدا می كنید مبارزه نمایید . به یاد داشته باشید كه در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی ، نفرت به خود بهتر از عشق به خود نیست . حتی اگر برخلاف میل خودتان رفتار كرده باشید بیزاری از خودتان فقط به ركود و زیان شما می انجامد به جای نفرت از خود ، احساسات مثبت را پرورش دهید. از هر اشتباه پندی بیاموزید ؛ تصمیم بگیرید تكرارش نكنید و آن اشتباه را با ارزش خود ارتباط ندهید.
3- نیازی به تأیید دیگران نیست :
نیاز به تأیید دیگران یعنی این كه نظر شما نسبت به "من" از "اعتقاد خودم نسبت به خودم" مهمتر باشد . اگر تأیید در زندگی شما به صورت یك نیاز در آمده باشد باید برای از بین بردن آن دست به كار شوید .اولین كار این است كه بفهمید تأیید طلبی یك میل است نه یك ضرورت . همه ی ما از تحسین و تشویق لذت می بریم و در واقع نمی خواهیم از آن محروم شویم ، نیازی هم به این محرومیت نیست ، تأیید به خودی خود ناسالم نیست و در واقع لذت بخش هم هست. تأیید دیگران هنگامی تبدیل به یك نقطه ضعف می شود كه به جای این كه تنها یك میل و خواسته باشد به صورت نیاز درآید و اگر این میل به صورت نیاز درآید در آن صورت به دلیل به دست نیاوردنش از پا خواهید افتاد. بنابراین برای از بین بردن تدریجی "نیاز تأیید طلبی" باید هرچه سریعتر اقدام نمود.
4- احساس های بیهوده تقصیر و نگرانی:
در طول زندگی دو احساس از همه ی احساس ها بی ثمرتر است یكی احساس تقصیر درباره آنچه واقع شده و گذشته است و دیگری نگرانی درباره آنچه ممكن است در آینده واقع شود. سپس این دو احساس- تقصیر و نگرانی- لحظات حال را مختل می كنند. بنابراین برای جلوگیری از این احساس های بیهوده باید یاد بگیرید كه در زمان حال زندگی كنید و اوقات كنونی را با اندیشدن درباره گذشته یا آینده راكد نگذارید .هیچ لحظه دیگری غیر از لحظه حال برای زیستن وجود ندارد . تمامی احساس تقصیرها و اضطراب های بیهوده شما ثمری به جز اتلاف وقت ندارد0
5- رهایی از گذشته :
برای این كه یك شخصیت سالم و موفق داشته باشید باید گذشته را رها كنید و برای خود شخصیتی قائل شوید كه همین امروز برای خود انتخاب می كنید؛ نه آنچه كه قبلاً انتخاب كرده اید .
6- شكستن سد سنت ها و آیین ها :
هیچ قانون و مقرراتی وجود ندارد كه مطلق و همیشه به جا و با معنی باشد و یا این كه بهترین راه را در هر شرایط نشان بدهد. نرمش و انعطاف پذیری فضیلت بسیار بزرگی است ، با این حال برای شما مشكل است كه قانون بی فایده ای را نقض كنید. اما اگر مطابقت با این آیین ها را به صورت افراطی ادامه دهید ممكن است بیماری عصبی در شما پدید آید ؛ به ویژه وقتی كه اجرای "سنت ها و آیین ها " اندوه و افسردگی و اضطراب در پی داشته باشد. در اینجا نقض این آیین ، صحیح و مناسب است چون باعث می شود رفتارهای سالم و سازنده در شما رشد نماید.
7- دام عدالت :
اگر قرار بود امور جهان طوری تنظیم شود كه همه چیز منصفانه باشد ، هیچ موجود زنده ای نمی توانست حتی یك روز هم دوام بیاورد. پرندگان مجاز به خوردن كرمها نبودند ، و خواسته های فردی تمامی موجودات می بایست برآورده شود. با این كه در فرهنگ ما سیاستمداران در همه نطق های انتخاباتی خود وعده می دهند كه ما برابری و عدالت را برای همگان می خواهیم ، با وجود این بی عدالتی ها روزها در پی یكدیگر و قرن ها در پی هم ادامه می یابد چون بی عدالتی ، تغییر ناپذیر و همیشگی است اما شما با بینش نو و بی انتهای خودتان می توانید تصمیم بگیرید كه با این بی عدالتی مبارزه نمایید و تسلیم ركود عاطفی ناشی از آن نشوید.
حتی می توانید برای از بین بردن بی عدالتی با دیگران همكاری كنید ولی باید بكوشید و همچنین تصمیم بگیرید كه به خاطر آن دچار اختلالات روانی نگردید .
8- اهمال و مسامحه كاری را فوراً خاتمه دهید:
سه كلمه: امیدواری ها ، آرزوها و شایدها شبكه حفاظت و حمایت رفتار اهمال كارانه را تشكیل می دهند. این اندیشه ها در واقع به شخص مسامحه كار شادی و شعف می بخشد. تمام آرزو كردن ها و امید داشتن ها اتلاف وقت است. هیچ یك از كاشكی ها هیچوقت به جایی نرسیده ا ست. شما این آرزوها و شایدها و امیدواری ها را رها كنید. آستین ها را بالا بزنید و كاری را كه آنقدر در زندگی خود با اهمیت تشخیص داده اید و تصمیم به انجامش گرفته اید ، عملی سازید .
9- اعلام استقلال روانی :
استقلال روانی یعنی رهایی كامل از روابط اجباری و رهایی از رفتارهایی كه منشاء وجودی آن دیگران هستند؛ یعنی رها شدن از كارهایی كه در صورت نبودن روابط اجباری خاص –تصمیم به انجام آنها نمی گرفتید. مختصر این كه استقلال روانی یعنی به میل خود زیستن ، خویشتن شدن و انتخاب هر رفتار و كرداری كه دوست دارید. پس برای این كه شخصیت سالمی داشته باشید باید از استقلال روانی برخوردار باشید و آزادی و استقلال روانی هم مستلزم بی نیازی از دیگران است . مقصود نخواستن دیگران نیست بلكه احتیاج نداشتن به آنهاست . لحظه ای كه نیاز داشته باشید ، آسیب پذیر می شوید و در زندگی چندان پیشرفت نمی كنید.
10- وداع با عصبانیت :
عصبانیت یك خصلت انسانی نیست. مجبور نیستید چیزی را كه هیچ فایده ای به حال یك انسان شاد و سازنده ندارد در وجود خودتان حفظ كنید .این یك نقطه ضعف است ، نوعی آنفلوانزای روانی است كه همانند هر بیماری جسمی ، قابلیت و توانایی های شما را نابود می كند. پس باید یاد بگیرید برای اعمال و عقاید دیگران آن چنان قدرتی قائل نشوید كه بتوانند شما را پریشان و آشفته سازند . زمانی كه خویشتن را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست گیرند آن زمان دیگر خود را با خشم و عصبانیت در لحظات حال آزار نخواهید داد و با آن وداع خواهید كرد.
نتیجه گیری :
با توجه به ویژگی هایی كه برای داشتن شخصیت سالم و موفق ارائه كردیم، مهمترین مشخصه چنین شخصیتی آن است كه همه چیز زندگی را دوست بدارید و از انجام هیچ كاری ناراحت نشوید . وقت خود را با شـِكـِوه و شكایت یا آرزوی این كه اوضاع جور دیگری باشد تلف نكنید ؛ نسبت به همه امور زندگی احساس شور و هیجان داشته باشید و خواست و توقعتان از زندگی تا حدی باشد كه دستیابی به آن برایتان امكان پذیر باشد.
مأموریت انسان در زندگی ، تغییر دادن جهان نیست . انسان مأمور تغییر خویشتن است . تمامی راه حل ها ، در درون انسانهاست